نامه جدید کروبی:آنچه در خبرگان باید میشد، نشد

بسم الله الرحمن الرحيم

جناب آيت الله هاشمی رفسنجانی، رياست محترم مجلس خبرگان رهبری

با سلام

اين دومين نامه ای است که پس از شبه انتخابات رياست جمهوری اخير به شما می نويسم. نامه اول را پس ازآن به شما نوشتم که اخباری بسيار ناگوار و تکان دهنده از درون بازداشتگاهها به گوش من رسيد و بر خود ديدم که از شما بخواهم بنا بر جايگاه حقوقی خود به اين اتفاقات رسيدگی کنيد و نگذاريد در جمهوری اسلامی تعرض به جان و مال و ناموس مردم تبديل به امری معمول و عادی شود. متاسفانه اما آن نامه اثری در مسئولان نکرد و ديديد که بی توجهی و بی حرمتی به حقوق مردم، چه آتشی به خرمن اعتماد زد و چه آبرويی از نظام ما زايل کرد. البته صلاح مملکت خويش مسئولين دانند.

با اين حال اگر آن نامه سرانجامی پيدا نکرد با خود گفتم که شايد رسيدگی به آن نامه از دايره اختيارات شما خارج بوده است. اکنون اما اين نامه دوم را از آن روی به شما می نويسم که ديدم اجلاسيه مجلس خبرگان رهبری برگزار شد و آنچه در اين مجلس بايد مطرح می شد، مطرح نشد و آنچه بايد توسط اعضای آن مجلس مورد کنکاش قرار می گرفت، مورد کنکاش قرار نگرفت؛ و در يک کلام مجلس خبرگان که ممتاز ترين نهاد نظارتی در نظام جمهوری اسلامی بايد باشد به نهادی بی اثر تبديل شد؛ و ماحصل اين اجلاس صرفا چند سخنرانی و صدور بيانيه ای بود که بدون برگزاری اجلاس و جمع شدن اعضای محترم آن مجلس و زحمت بردن بسيار، هم می شد آن را انجام داد.اينچنين بود که تصميم گرفتم اين نامه را به شما بنويسم و رشادت ها و دليری های حضرت امام خمينی و نيروهای انقلابی در عصر ستمشاهی را يادآوری کنم و تاکيدی که امام و شاگردان او همچون من و شما بر مقابله با ظلم و جور داشتيم را به خاطر شما بياورم، و توضيح دهم که فلسفه وجودی مجلس خبرگان رهبری و مسئوليت اعضای آن چه بود، تا بعد شما خود داوری کنيد که در شرايط خطير کنونی چه مسئوليتی بر عهده شما بوده و هست و شما تا چه حد جايگاه صندلی ای که بر آن تکيه زده ايد را حفظ کرده و به چه ميزان در جايگاه رياست مجلس خبرگان، حافظ انقلابی بوده ايد که اصلی ترين هدف آن مقابله با بی عدالتی وتضييع حقوق مردم بوده است.

جناب آقای هاشمی، امام خمينی در شرايطی سخت و خطير و در تاريکی استبداد پهلوی، برای دفاع از اسلام و آزادی مردم از استبداد و استعمار، پنجه در پنجه نظامی انداخت که مستظهر به حمايت خارجی و تا بن دندان مسلح بود و خون جوانان را به ارزانی در خيابانها می ريخت. شما که يکی از شاگردان امام و در رکاب ايشان بوديد می دانيد که اگر نبود اعتقادی الهی و عزمی راسخ، مقابله با قدرت مطلقه شاه و استبداد شاهنشاهی و آن فداکاری ها و جانفشانی ها ميسر نمی شد. حتما به خاطر داريد که در آن شرايط هولناک و در راه مبارزه با جور و استبداد، ابتدا تعداد همراهان همدل در صنف روحانيت بسيار کم بود. هنگامه خطر کردن بود و زمانه زندان و شکنجه و بگير و ببند و تبعيد و دربدری و آوارگی. نه احتمالی قوی به پيروزی بود و نه برنامه ای برای تقسيم غنايم.ايمان و باور قلبی به اسلام و عدالت و مردم در دلهای ما حاکم بود و شوق قدم زدن در بيابان به قصد کعبه. آن رشادت ها و فداکاری ها به رهبری حضرت امام به انقلابی اسلامی و ضد استبدادی منجر شد که ما امروز وارثان آن هستيم و عدالت خواهی آن به مرزهای کشور نيز محدود نميشد و هدفی جهانی داشت از جمله در سرزمين فلسطين و قدس شريف.اجناب آقای هاشمیمن در مقام يکی از شاگردان مکتب امام خود را مديون ايشان و رهبری شجاعانه شان می دانم و با خود عهد کرده ام که تا پايان عمر در رکاب آن انديشه و حافظ آن ميراث گرانقدر اسلامی و ضد استبدادی باشم. چه باک که در اين مسير در نظام جمهوری اسلامی دفتر شخصی و دفتر حزبی مهدی کروبی را پلمپ کنند و روزنامه اش را توقيف و يارانش را نيز در بند سازند.ا چه باک که جريده هايی دهان دريده به اسم ايران و وطن، از زمين و کيهان بر من بتازند و بيت المال را خرج فحاشی خود کنند و از اين راه مواجب بگيرند و رسانه ملی را نيز تبديل به يک توپخانه حزبی و سياسی عليه اينجانب سازند و نماز مقدس جمعه را هم به مقاصد سياسی خود بيالايند و به مرکزی برای حمله به ياران امام راحل مبدل کنند.ا من اما تحمل تمام اين مصائب را برای خود شيرين ساخته ام با يادآوری آنکه چگونه طوفان های سهمگين و فراز ونشيب های دوران سخت پيش از انقلاب و پس از آن سپری شد و چگونه عزم و اراده بی نظير امام و پايداری همراهان پولادين قدم، قساوت و شقاوت ساواک و دژخيمان پهلوی را به لذت پيروزی خون بر شمشير و غلبه حق بر باطل مبدل ساخت. کام من چنان از آن پيروزی ها شيرين است که تلخی برخی مصائب گذرا اثری بر من نداشته و نخواهد داشت.ا

نيک می دانم که شما نيز در اين مسير در رکاب حضرت امام تمام آن مصائب و سختی ها را تجربه کرده ايد و برخلاف عده ای ديگر، می دانيد که نظام جمهوری اسلامی متکی بر سرمايه ای بسيار گرانبها و رشادت هايی بس فراوان است. شما سی سال در خدمت اين نظام بوده ايد و ميدانيد که اين نظام چه مصائب و مراحل پرخطری را در مبارزه با گروههای التقاطی و الحادی پشت سرگذاشته است و چه هزينه هايی برای اعتلای نظام اسلامی و برقراری حاکميت جمهور پرداخت شده است.ا وا اسفا اما که امروز دستاورد ما از آن همه رشادت و مقابله با استبداد و عدالتخواهی چيست و به کجا رسيده ايم؟ می بينم که اجلاس خبرگان برگزار می شود و شما نه سخنی در انتقاد از شرايط حاکم بر کشور بر زبان می آوريد و نه انتقادی را بنا به وظيفه خود منتقل می کنيد و از همه عجيب تر در اختتاميه مجلسی بدين اهميت در زمانه ای بدين حد خطير غايب می شويد. از خود می پرسم آيا اين همان اکبر هاشمی است با همان روحيه ای که قبل و بعد از انقلاب در او سراغ داشتيم؟ به ياد می آورم که شما .......چگونه با رشادت در حضور امام نيز هر گاه که مطلبی را لازم می ديديد هرچند که برخلاف نظر امام بود بر زبان می آورديد. به ياد دارم جلسه ای را که در حضور حضرت امام بوديم و ايشان وصيتنامه خود را به ما ابلاغ کردند و نظر خواستند و همه سخن در تاييد گفتند اما شما نکته ای را که داشتيد در خود فرونبرديد و بر زبان آورديد و امام نيز با بزرگواری سخن شما را پذيرفتند و بدان عمل کردند.ا

جناب آقای هاشمی

شما با رای مردم و نمايندگان آنها در مجلس خبرگان در راس نهادی قرار گرفته ايد که حساس ترين و پراهميت ترين نهاد در قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران است. نهادی که مطابق اصل ۱۰۸ قانون اساسی عهده دار معماری و نظارت بر راس هرم قدرت در ساختار حکومتی ايران است و مسئول انتخاب و تعيين رهبری و نظارت برعملکرد آن و سازمانهای تابعه اش.ااين حقوق و اختيارات را نيز هيچ فردی به آن مجلس نداده است که بخواهد از آن مجلس پس بگيرد و وديعه ای نيست که هر وقت پسنديدند از آن مجلس بستانند. حق آن مجلس در انتخاب و نظارت و مراقبت بر رهبری برآمده از قانون اساسی است و مستظهر به رای ملت ايران. اين مجلس از چنان جايگاهی برخوردار است که هيچ نهادی حق قانونگذاری در خصوص آن را نيز ندارد و اعضای اين مجلس خود حق تعيين شرايط کاری و نظارتی برای خود را دارند.ااجلاس خبرگانی با چنين جايگاهی منحصر به فرد، در شرايط خطير کنونی برگزار شد و پرسش من از شما به عنوان رئيس اين مجلس است که آيا اين مجلس بر اساس وظيفه خود در اين اجلاس عمل کرده است؟ آيا آن نطق های پيش از دستور و آن گزارش و بيانيه ای که صادر شد به واقع پاسخگوی پرسش ها و ابهامات جامعه امروز ايران بود؟ اگر جناب آيت الله دستغيب با آن سوابق درخشان و پايگاه عميق مردمی که دارند نيز در آن مجلس سخنی را از سر دلسوزی گفتند چنان با ايشان برخورد شد و از ضرورت طرد و حذف و تنبيه ايشان سخن به ميان آمد که گويی در آن مجلس جز به تمجيد و تجليل نبايد سخن گفت و هيچ خبره ای حق انتقاد از شرايط کشور را ندارد و دهان آن خبره ای که از هفت خوان شورای نگهبان گذشته و توانسته به مجلس خبرگان راه يابد را بايد با خاک پر کرد تا مبادا جز به مداحی و تجليل از شرايط موجود سخنی بگويد! به راستی که ما به کجا می رويم؟ و اگر قرار بر اين بود و هدف مقدس همه ما در مبارزه با استبداد و استعمار رسيدن به چنين نقطه ای بود چه احتياجی بود به مجلس خبرگان؟ اگر قرار بر اين است که در مجلس خبرگان هيچ خبره ای جز به تاييد سخن نگويد آيا بهتر آن نيست که اجلاس سالانه ای هم برگزار نکند؟به راستی ديگر چه احتياجی است به هزينه کردن از بيت المال و داشتن ساختمان و دفتر و کارمند واين همه هزينه کردن. آيا بهتر نيست چنين مجلسی را بگذاريد فقط برای روز مبادا که خدای نکرده اتفاقی برای مقام رهبری رخ دهد؟اجلاسيه مجلس خبرگان برگزار شد و توقع آن بود که نمايندگان مردم در اين مجلس نگاهی موشکافانه به آنچه روز انتخابات ۲۲ خرداد رخ داد و حوادث و بحران های قبل و پس از آن داشته باشند. گمان اما نمی کردم که در اين اجلاس، خبرگان ملت، بحران مبتلا به کشور را "فتنه" بخوانند و چنين به اميد پاک کردن صورت مساله ، سر خويش را به زير برف کنند. به راستی جنابعالی که قبل از انتخابات "آتشفشان" خشم مردم را روشن ديده و آن را اعلام عمومی کرده بوديد چگونه تاييد فرموديد که تصاعد اين آتشفشان را امواج فتنه بخوانند و چنين بی دغدغه از کنار شرايط خطير مترتب بر کشور بگذرند؟در عجبم که با قانون اساسی، اين ميراث گرانبهای امام و خونبهای شهيدان و ثمره تلاش و پايمردی رهروان انقلاب، و با يکی از اصلی ترين پايه های آن که همانا مجلس خبرگان رهبری است چه رفتاری می شود! و عظمت اين مجلس و جايگاهی که می تواند در حفظ و سلامت نظام جمهوری اسلامی و احقاق حقوق مردم داشته باشد، چه سرنوشتی پيدا کرده است!رياست محترم مجلس خبرگان رهبریامام اگر اين مجلس را مايه تقويت رهبری می دانستند منظورشان نه فقط قدردانی و تاييد محسنات که نقد ايرادها از طريق اعمال و انجام وظيفه نظارتی نيز بود. متاسفانه اما جايگاه اين مجلس در سالهای گذشته بدانجا رسيد که نمايندگان ادوار آن همچون آيات عظام رحمت الله عليهم احسان بخش و جمی و عبايی خراسانی و خلخالی و آيت الله عباسی فر را قلع و قمع کردند و تيغ نظارت استصوابی بر گردن آنها نهادند و کسی هم دم بر نياورد که اين چه بلايی است که بر سر خبرگان ملت اين نظام می آورند و مگر آنها چه گناهی کرده بودند که مستحق حذف قرار گرفتند.ا نتيجه آن سکوت ها است که امروز عده ای به خود جرات می دهند به محض شنيدن صدايی ناخوشايند از يک نماينده، فرياد اخراج و حذف او را سر دهند. غافل از آنکه چنين اختناق و سختگيری هايی آن هم در حق يک نماينده مجلس خبرگان با هيچ عقل سليمی قابل توجيه نيست. چگونه می توان برای مردم توجيه کرد خفه کردن و بستن دهان يک نماينده مجلس خبرگان را که وظيفه ای سنگين برعهده او گذاشته شده است صرفا بدان دليل که حرفی ناخوشايند عده ای زده است؟ اين دم خروس چيزی نيست که بتوان به راحتی از عهده پنهان کردنش برآمد؟ و بايد که مقام رهبری خود وارد عمل شوند و در برابر اين بی حرمتی ها در حق يک نماينده مجلس خبرگان بايستند و ممانعت به عمل آورند. و به راستی آيا مجلسی با اين ترکيب که تحقير عضو آن نيز چنين رايج و ممکن است چگونه می تواند در هنگامه ای سخت و در روز مبادا، تصميمی شايسته و بايسته برای کشور و ملت بگيرد؟جناب آقای هاشمیپاسخ شما چيست به مردمی که از وظايف مجلس تحت رياست شما در شرايطی چنين خطير پرسش می کنند؟ آيا اگر مجلس خبرگان در اجلاس خود نگاهی گذرا به آنچه که در چهار سال گذشته بر اين مملکت رفته است می انداخت نمی توانست بسيار بهتر زمينه های پيدايش بحرانی که بر مملکت حاکم است - و شما البته فتنه اش خوانده ايد- را دريابد؟ شما در سخنرانی های قبل و بعد از انتخابات خود بارها به بحران های اقتصادی و به هم خوردن سند چشم انداز در کشور و انحراف از آن اشاره کرده ايد ولی آيا پرداختن به اين بحران ها نبايد جايی در مجلس خبرگان پيدا می کرد؟ آيا در وظيفه شما در مجلس خبرگان نيست که رسيدگی کنيد به آنچه که به نام خصوصی سازی و انجام اصل ۴۴ قانون اساسی انجام می شود و نهادهای تحت نظارت رهبری همچون سپاه و ستاد اجرای فرمان امام (که بنا به فرمانی که امام به بنده و آيت الله حسن صانعی دادند قرار بود حداکثر طی دو سال کليه اموال توقيفی اش يا رفع توقيف و يا با بررسی دقيق در صورت نامشروع بودن مصادره شود و اين ستاد به کار خود پايان دهد؛ ستادی که نوه گرامی حضرت امام نيز بارها گله کرده و درخواست داشته اند که در صورت تعطيل نکردن آن حداقل لفظ "امام" را از عنوان آن بردارند) سهام يک وزارتخانه دولتی را در نيمی از يک ساعت به نام خود می کنند و به نام خصوصی سازی حماسه ای ديگر در ادامه و تکميل حماسه انتخابات رياست جمهوری اخير می آفرينند؟ به راستی تا چه حد در اين اجلاس به سياست خارجی بدون طرح و برنامه ای که موجب وهن نظام ما در مجامع بين المللی شده است پرداخته شد؟ آيا مشکلات اجتماعی حاکم شده بر کشور و امنيتی کردن فضای سياسی جامعه و دانشگاه ها و مراکز مختلف کشور از هيچ اهميتی برای بررسی برخوردار نبود که اعضای آن مجلس توجهی بدان نکردند؟ به راستی تا چه حد در اين اجلاس به عملکرد برخی سازمانهای تحت نظارت رهبری که نظارت عاليه بر آنها بر عهده شما در مجلس خبرگان است رسيدگی شد؟ آيا مروری نکرديد برآنچه در رسانه به اصطلاح ملی ما می گذرد و افتی که مخاطبان اين رسانه پيدا کرده اند؟ آيا صحبتی در اين خصوص شد که چرا سه کانديدای به ظاهر ناکام شبه انتخابات اخير را در قوطی می کنند و ياران آنها را در سلول انفرادی می اندازند و آنها صرفا در گذر از سلول های انفرادی است که می توانند راهی به آن رسانه ملی آن هم برای پخش اعترافات پيدا کنند و با اين حال درهای اين رسانه اما به روی حاميان کانديدای پيروزخوانده و دادستان محترم کشور باز است که بيايند و سخنان خود را يکسويه عليه کانديداهای ديگر مطرح کنند و بروند؟ آيا شما بر اين نکات واقف نبوديد؟ واقف بوديد و اگر در اين اجلاس به آنها اشارتی نشد آيا اين بدان مفهوم نيست که روحيه عدالت خواهی و رشادت انقلابی از ميان ما رخت بربسته و زايل شده است؟ و امروز به راستی چه پاسخی داريد در برابر آنهايی که مدعی اند اين مجلس وظيفه نظارتی خود را فراموش کرده و به نهادی بی اثر و تبليغاتی مبدل شده است؟ آيا جای آن نبود که اعضای اين مجلس سه کانديدای معترض به نتيجه انتخابات را که همگی از سرمايه ها و خدمتگزاران اين نظام بوده اند فرا می خواند و سخن آنها را می شنيد و پس از آن مبادرت به صدور بيانيه خود می ورزيدند؟جناب آقای هاشمیبر خود می بينم که بخشی از تعبير حضرت امام در خصوص جايگاه مجلس خبرگان را برای شما و ديگران يادآور شوم که فرمودند:«اکنون شما ای فقهای شورای خبرگان و ای برگزيدگان ملت ستمديده در طول تاريخ شاهنشاهی و ستمشاهی، مسئوليتی را قبول فرموديد که در راس همه مسئوليت هاست، و آغاز به کاری کرديد که سرنوشت اسلام و ملت رنج ديده و شهيد داده و داغ ديده در گرو آن است.ا تاريخ و نسل های آينده درباره شما و ملت قضاوت خواهند کرد و اولياء بزرگ خدا ناظر آرا و اعمال شما می باشند: والله من ورائهم مُحيط و رقيب. کوچکترين سهل انگاری و مسامحه و کوچکترين اعمال نظرهای شخصی و خدای نخواسته تبعيت از هوای نفسانی که ممکن است اين عمل شريف را به انحراف کشاند بزرگترين فاجعه تاريخ را بوجود خواهد آورد».و به راستی چه نسبتی است ميان عملکرد کنونی اين مجلس با انچه امام در خصوص جايگاه آن مجلس بر زبان آورده اند و اختياری که قانون اساسی و تدوين کنندگان آن بنا به رای مردم به اين مجلس و نمايند گان آن اعطا کرده است؟ چه جای انکار است که مجلسی چنان مهم در زمانه ای چنين خطير به نهادی بی اثر مبدل شده است.

و من مهدی کروبی امروز اين نامه را به شما نوشتم و از باب تذکر و يادآوری اين نکات را بازگو کردم تا به وجدان خويش در برابر امام راحل، انقلاب و مردم شريف ايران عمل کرده و نشان داده باشم که آنچه بر آن مجلس می رود نه به نفع نظام است و نه به نفع مردم و نه تضمين کننده جمهوريت و اسلاميتی که بيش از ۹۸ درصد مردم در فروردين ۱۳۵۸ به آن رای دادند.ا

والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته

مهدی کروبی

ششم مهر ۱۳۸۸

بیانیه شماره سیزده میرحسین موسوی: زندگی ادامه دارد

بیانیه شماره سیزده

بسم الله الرحمن الرحیم

راهپیمایی روز قدس امسال در روند حوادث چند ماه گذشته بدون تردید یک نقطه عطف محسوب می‌شود. نتایجی بسیار مبارک از آنچه در این مناسبت اتفاق افتاد انتظار می‌رود که مختص به یک سلیقه و یک گرایش نیست، بلکه فضلی عام و دستاوردی برای تمام کسانی است که در این سرزمین ریشه دارند، حتی اگر برخی از آنها به خاطر پیشداوری‌های نادرست اینک و امروز نتوانند این نعمت و رحمت را لمس کنند.
این برکت، میوه دوراندیشی‌های امام بود. او بارها به ما می‌گفت بنیان‌های درست را چنان بگذارید که پس از شما اگر خواستند هم نتوانند آنها را خراب کنند. شاید ما نتوانسته باشیم حق این رهنمود را به درستی ادا کنیم، ولی او خود در سیره‌اش این‌گونه عمل می‌کرد؛ تمامی ستون‌های جمهوری اسلامی را بر پایه‌هایی از اعتماد مردم برافراشت و علاوه بر آن در هر سال چندین سنت و میعاد برای حضور عملی آنان در صحنه قرار داد، تا کسی قادر نباشد این شالوده را دیگرگون کند.
روز قدس از جمله این میعادهاست. با چنین سنتی نمی‌توان مردم را از صحنه دور کرد. با چنین دعوتی نمی‌توان بدون تامین و ترویج عدل در داخل به وقوع ستم در دور دست معترض بود. آن گاه او این مناسبت را نه فقط مختص به فلسطین، که روز مستضعفین و اسلام نامید تا کمترین شائبه‌ای باقی نگذارد. اینک ارزش اهتمام آن پدر دلسوز برای پر کردن مستمر صحنه از حضورهای میلیونی مردم معلوم می‌شود.
سی سال پیش از این امام ما از مسلمانان جهان خواست با حفظ تعدد و تفاوت‌هایشان بر روی درد مشترکی که تمامی آنان را می‌آزرد همصدا شوند. چقدر این پیام با سخن امروز ما نزدیک است؛ اسلام نگفته است برای آن که وحدت پیدا کنیم باید مثل هم بیندیشیم. آن وحدتی که ما بدان دعوت شده‌ایم در عین قبول تفاوت‌هاست و قدس روزی است که مسلمانان باید با تحمل تنوع در دیدگاه‌های خود درمان دردهای مشترک‌شان را دنبال کنند. از این روست که اگر این مناسبت به یک پسند سیاسی تعلق یابد سال به سال شکوه خود را از دست می‌دهد؛ آثاری که برایش آرزو شده است باقی نمی‌گذارد و دیگر نمی‌تواند روز اسلام و روز مستضعفان باشد.
آرمان این روز آن است که رنگ‌های گوناگون را آمیخته با یکدیگر به صحنه بیاورد. روز قدس امسال ما این گونه نبود، اما برای چنین چیزی بود. اتفاقا اینجانب آخرین جمعه از رمضان امسال را در میان کسانی حاضر شدم که جمعی از آنان با مشت‌های گره کرده به پیشوازم آمده بودند و برایم آرزوی مرگ داشتند.
در مسیر پرهیاهویی که بایکدیگر همراه شده بودیم سیمایشان را مرور می‌کردم و می‌دیدم‌ که آن چهره‌ها را دوست دارم. و می دیدم پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد. همه باید با هم کامیاب شویم، اگرچه برخی مژده این کامیابی را دیرتر درک کنند.
از قضا آنها که از رخدادهای قدس امسال احساس شکست ‌می‌کردند بیشترین بهره را از آن بردند. آنها به واضح‌ترین شکل دریافتند که سه ماه خشونت بی‌سابقه کمترین اثری در حضور مردم به جای نگذاشته ، بلکه آن را فراگیرتر کرده است. اگر فرصت روز قدس نبود چه بسا تا چند ماه دیگر که میقات بهمن فرا برسد، آنان بی‌نتیجه و پرخطا بودن سیاست‌های خود را ملاقات نمی‌کردند و زمانی با هزینه‌های سنگین عملکرد خود روبرو می‌شدند که برای چاره‌ کردن بسیار دیر بود.
خشونت چاره ساز نیست. ادخلوا فی السلم کافه؛ همگی در مسالمت وارد شوید.
خشم مرکبی است که سوار خود را به زمین می‌زند. درمقابل رفتارهای زشت امنیتی و تحریک‌های مدوام تبلیغاتی مردم حق دارند عصبانی شوند، اگرچه این حقانیت تغییری در تبعات خشم آنان ایجاد نمی‌کند. ما به اندازه‌ای که از خود صبر و خرد نشان بدهیم از کوشش‌هایمان نتیجه می‌گیریم و اگر به سوی تندروی‌های بی‌‌دلیل بلغزیم چه بسا که حاصل یک هفته و یک ماه تلاش را در یک روز و یک صحنه جا بگذاریم. مردم ما از آن رو خود را شایسته رفتارهایی مناسب‌تر از سوی حاکمان می‌بینند که هوشیار و خردمندند،‌ و خردمند کسی است که نه فقط میان خوب و بد، بلکه میان خوب و خوبتر و بد و بدتر تمیز بدهد.
خوبتر از نتایجی که در روز قدس به دست آوردیم هنوز وجود دارد، کما این که بدتر از وضعیتی که از آن رنج می‌بریم و بدان اعتراض می‌کنیم نیز هست. در پیش‌رو و در شرایط تاریخی ما تصویر روشنی از نتایج رفتارهای ساختارشکنانه نیست.
همان‌گونه که در نامه فرستاده شده برای تمامی مراجع تقلید به عرض رسید افغانستان و عراق دو عبرت بزرگ در دو سوی سرزمین ما هستند که هرگز نباید آنها را از نظر دور کنیم. البته این عبرت‌ها ما را از استیفای حقوقمان منصرف نمی‌کنند، زیرا ما آن صبوری و دانایی را داریم که بدون پرداختن چنین هزینه‌‌های سنگینی سرنوشت خود را بهبود ببخشیم.
آن چیزی که می‌تواند این هدف بزرگ را محقق کند پایبندی به شعارهای زرینی است که انتخاب کرده‌ایم. هیچ کلمه‌ای که دوستی و برادری میان مردم را تحت تاثیر قرار دهد به بازسازی هویت و وحدت ملی ما نمی‌انجامد. ما اسلام رحمانی را درمان دردهای خود می‌دانیم و آن چیزی را که اینک به نام دین از سوی بخشی از حاکمیت معرفی می‌شود پوستینی وارونه می‌بینیم.
ما خواستار اجرای بدون تنازل قانون اساسی و بازگشت جمهوری اسلامی به اصالت اخلاقی نخستینش هستیم. ما جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد را می‌خواهیم، و آنانی را ساختارشکن و هرج‌ ومرج‌ طلب می‌شناسیم که با بهانه و بی‌بهانه از موازین اسلامی عدول می‌کنند و بنا بر امیال شخصی به تعطیل اصول قانون اساسی دست می‌زنند.
فضای سیاسی امروز کشور آن چیزی نیست که سی سال پیش از این ایرانیان آرزویش را داشتند. مردم اینک از خود می‌پرسند چه چیز ما را از رسیدن به آرمان‌هایمان بازداشت و به شرایط فعلی رساند. این سوالی اساسی است که جا دارد درباره کوشش‌های امروز و فردای‌ ما نیز پرسیده شود. ما چه باید بکنیم تا سی سال بعد از نو با همین پرسش روبرو نشویم؟
ما تنها در صورتی به این اطمینان می‌رسیم که دستاوردهای سیاسی – اجتماعی خود را به زندگی‌های روزمره‌مان متکی کنیم. در طول یک قرن گذشته مردم ما از این قبیل دستاوردها کم نداشته‌اند، اما همه آنها متکی به مبارزه بوده است؛ تا فضای جهاد و تلاش وجود داشت این دستاوردها زنده بود و همین که مردم خسته می‌شدند یا تصور می‌کردند باید به خانه‌هایشان بازگردند محصول از میان می‌رفت. مبارزه امری مقدس است، اما دائمی نیست. آنچه دائمی است زندگی است.
این درسی است که ما از رزمندگان خود در هشت سال دفاع مقدس آموختیم. در آن سال‌ها دو گروه در جبهه‌های جنگ حاضر می‌شدند؛ گروه نخست ایام جنگ را مبارزه کردند و سپس به نظرشان رسید وقت زندگی کردن رسیده است؛ وقت آن که پول روی پول بگذارند و برج روی برج بسازند. و گروه دوم که برای معنویتی سرشارتر به جبهه می‌رفتند. آنها برای ایثار کردن عازم جبهه نمی‌شدند؛ می‌رفتند تا از فضای نورانی‌ آنجا بهره‌مند شوند.
شاید برای کسانی که آن فضا را تجربه نکرده‌اند هضم این کلمات آسان نباشد، اما واقعیت دارد. نه آن که ایثار نمی‌کردند؛ نامدارترین قهرمانان ما آنان بودند. اما درمقابل آن گوهرهایی که به دست می‌آوردند باور نداشتند که دارند از خود‌گذشتگی می‌کنند. آنها سال‌های جنگ را زندگی کردند و پس از آن مبارزه‌شان شروع شد؛ مبارزه‌ای آرام برای پاسداری از حیاتی، یا لااقل خاطره حیاتی که چشیده بودند. اگر آنها نبودند ما نمی‌توانستیم هشت سال با دستان خالی بایستیم.
در زمان انتخابات وقتی گروهی از آنان مرا مفتخر کردند و کمیته ایثارگران را به عنوان یکی از فعال‌ترین بخش‌های ستاد اینجانب شکل دادند احساس سربلندی می‌کردم و چون می‌گفتند به امید تجدید نورانیت ایام امام گردهم ‌جمع شده‌اند بار خود را به مراتب سنگین‌تر می‌دیدم. بعید می‌دانم کسی در میان ملت ما باشد که به آنان مباهات نکند. آنها درست در نقطه مشترک سبزی قرار دارند که همه ما را به یکدیگر پیوند داده است.
به تاسی از آنان ما نیز باید راه سبز امید را زندگی کنیم؛ در این صورت همان معجزه‌ای که آنان آفریدند در انتظار ما نیز هست. اهمیت روز قدس امسال در این بود که نشان داد حیات جدیدی که مردم انتخاب کرده‌اند امری گذرا و موقتی نیست. اگر همه در خانه‌هایمان نشسته بودیم و در عین حال این پیام با همین صراحت ابلاغ شده بود دستاورد ما هیچ کمتر نبود.
راه سبز را زندگی کردن یعنی هر روز و همزمان که در خانه‌هایمان و سرکارمان و در کوچه و خیابان و بر سر معیشت‌های روزمره خود هستیم این پیام با غیرقابل انکارترین ندا تکرار شود، آن گونه که مسلمان بودن و ایرانی بودن و این زمانی بودن ما تکرار می‌شود.
وقتی که سخن از تقویت شبکه‌های اجتماعی و یا زندگی کردن راه سبز می‌شود بلافاصله می‌پرسند چگونه؟ همان‌گونه که هستید. سخن از آن نیست شبکه‌های اجتماعی که وجود ندارند را شکل دهیم و قدرتمند کنیم؛ سخن از آن است که قدرت مردم در شبکه‌های اجتماعی است که به صورت طبیعی و به هدایتی فطری درمیانشان شکل گرفته است. باید اهمیت آنها را درک کنیم.
روز قدس امسال نشان داد این شبکه همچون نوزادی که به راه افتاده باشد با سرعتی باورنکردنی در حال رشد است؛ به زودی سخن گفتن را هم آغاز می‌کند و به زودی بالغ می‌شود و همگان را به تحسین و احترام نسبت به خود وا می‌دارد. آن وظیفه‌ای که بر عهده ما قرار دارد آن است که با تکثیر اندیشه‌هایی که در حوالی آن شکل می‌گیرد و با تذکر دائمی اهمیت این پدیده مبارک از آن پرستاری کنیم.
به همین ترتیب اگر گفته می‌‌شود راه سبز را باید زندگی کرد سخنی پیچیده و تازه‌ای و دعوت به امری ناشناخته نیست. بلکه توجه دادن به همان چیزی است که دارید تجربه می‌کنید، و این که حرکت امروز مردم ما به خلاف عهدهای پیشین، آغاز نوعی از زندگی است. در همصدایی‌ها و پیوندها و چشم‌پوشی‌ها و یکرنگی‌ها و هوشمندی‌ها و سرزندگی‌هایی که ادامه این مسیر مستلزم آن است حظی وجود دارد که زندگی را سرشارتر می‌کند.
علاوه بر آن در دانایی ملت ما قدرتی هست که او را از تحمل بسیاری رنج‌ها بی‌نیاز می‌کند. مردم ما برای استیفای حقوق خود از پرداختن هزینه مضایقه ندارند، زیرا بهشت را به بها دهند و نه به بهانه. اما در عین حال اگر برای نتایجی که از حرکات اجتماعی خود به دست می‌آوریم دوام می‌خواهیم باید شجاعت و فراست را به هم بیامیزیم.
اینک بر اثر سیاست خارجی غلط و ماجراجویانه دولتی که مردم ما بدان دچار شده‌اند کشور در آستانه بحران‌هایی قرار گرفته است که بیشترین خسارت آن را قشرهای محروم خواهند پرداخت. اگر با منطق مبارزه پیش می‌رفتیم شاید ساده‌انگارانه تصور می‌کردیم که این یک امتیاز برای راه سبز ماست، اما زمانی که می‌خواهیم مسیر سبز را زندگی کنیم چنین نیست.
اینجا کشور ماست و این زندگانی ماست و این ما هستیم که باید نسبت به چنین مشکلاتی نگران باشیم و حساسیت نشان دهیم.
اقتصاددانان با اتکا به آمارهای رسمی منتشر شده از سوی مراجع رسمی همین دولت ده‌ها میلیارد دلار از درآمدهای ارزی کشور را ظرف سال‌های گذشته مفقود اعلام می‌کنند و و مراجعی که باید درمقابل این امر واکنش دهند بی‌تفاوت نسبت به حجم این ارقام که می‌تواند چند ارتش را تجهیز کند در گیرودار یارکشی‌های سیاسی افتاده‌اند.
از کدامیک از آنان انتظار داریم به رنج‌هایی که بر اثر رفتارهایشان بر مردم تحمیل می‌شود اهمیت بدهند؟ اگر ما نسبت به آنچه زندگی در این خاک و بوم را مختل می‌کند حساسیت نشان ندهیم دیگری نشان نخواهد داد؛ کما این‌که اقتصاددانان ما بیمناک از آن که سرنوشتی شبیه به معترضین نسبت به وقوع اعمال خلاف اخلاق در زندان‌ها داشته باشند در اعتراض خود کاملا تنها هستند. زمانی مفقود شدن بیست هزار دلار درخزانه کشور برای ساقط کردن یک دولت کافی بود. اما اینک فریادهای اخطار نسبت به گم شدن چنین ارقام گزافی کمترین واکنشی بر نمی‌انگیزد.
اخیرا گروهی از اساتید ایرانی مقیم خارج در نامه‌ای ضمن تشریح برداشت خود از راه سبز امید هر چیزی که منافع ملت ایران را تامین کند هدف این جنبش معرفی کرده بودند. بر این اساس آنان توصیه می‌کردند که با سپاسگزاری از حمایت ملت‌های دیگر ظرف این چند ماه از آنها بخواهیم در هیچ تحریمی بر علیه ایران شرکت نکنند. اینجانب نظر آنان را پسندیدم و بر آن صحه گذاشتم، زیرا این نه تحریم یک دولت،‌ بلکه تحمیل رنج‌های بسیار بر مردمی است که مصیبت دولتمردان مالیخولیازده برایشان کافی است. راه سبز را زندگی کردن به این معناست و ما با اعمال هرگونه تحریمی بر علیه ملت خود مخالفیم.
این یک نمونه است. کسی به کسانی که این خواسته را با ما در میان می‌گذارند از ضرورت زندگی کردن راه سبز نگفته بود. ما بقی ما نیز از این ضرورت آگاه باشیم یا نباشیم به هدایتی فطری در همین مسیر هستیم، لذا ضرورت ندارد که این شیوه را به یکدیگر تلقین کنیم؛ تنها کافی است از آن آگاه باشیم و پرستاری کنیم.
زندگی ادامه دارد و افراد موقتی هستند. هر جمعی و جماعتی که سرنوشت خود را به بود و نبودکسان پیوند زدند سرانجام – حداقل با فقدان او – سرخورده شدند. هرگاه مردمی برای به تنی یا افرادی از همراهان عادی خود امتیازات بی‌دلیل قائل شدند سرانجام تشخیص عقلانی خود را در مقابل خواست آنان واگذار کردند و به جاه‌ طلبان مجال دادند که در آنان طمع کنند.
مردمی که می‌خواهند سرپای خود بایستند و حیاتی کریمانه را تجربه کنند جا دارد که از نخستین قدم‌هایی که به ناکامی‌‌شان می‌انجامد بابیشترین دقت‌ها پیشگیری کنند. تولد اینجانب نه هفتم مهر که روز آشنایی با شماست. حتی اگر روز هفتم مهر به دنیا آمده بودم نیز جا نداشت حرکت شما به کیش شخصیت آلوده شود. امیدوارم این کلمات مرا صمیمانه و از سر نگرانی و نه یک شکسته‌ نفسی بی‌حقیقت و تعارف‌ گونه تلقی کنید.
برادر شما – میر حسین موسوی

طنز سبز: مری کینگ علیه الفنون

به دنبال حقیرشدن احمدی نژاد در مصاحبه با لری کینگ در نیویورک که آبروریزی رسانه ای جدیدی برایش به وجود آورد، ابراهیم نبوی طنز زیبایی بر اساس این مصاحبه نوشته است:

مری کینگ علیه الفنون (احمدی نژاد)

در راستای اینکه دکتر الفنون بعد از سه روز سفر به نیویورک به همه اهدافش از جمله سخنرانی برای انواع صندلی خالی، دیدار با نخبگان دانشگاهی ایرانی که اکثرا آمریکایی بودند، مصاحبه با روزنامه نگاران که لغو شد و تماشای دهها هزار تظاهر کننده ایرانی در خیابان های نیویورک از پشت پنجره نائل شده بود و با لری کینگ و یکی دو شبکه تلویزیونی دیگر نیز مصاحبه کرده بود، و مشت محکمی در این مصاحبه ها خورده بود، دیروز به تهران بازگشت و با استقبال وسیع یکی از اعضای دفترش مواجه شد و برای ادامه خرابکاری به محل کارش رفت. اما این همه ماجرا نبود، وی قبل از بازگشت به ایران با مری کینگ خبرنگار ما نیز مصاحبه کرد و به سووالات وی پاسخ داد. به این مصاحبه توجه کنید.

مری کینگ: آقای رئیس جمهور! شما در سخنرانی تان در سازمان ملل گفتید که اکثریت مطلق آرا را به دست آوردید، اما معترضین شما این را قبول ندارند، آیا واقعا معتقدید اکثریت آرا را به دست آوردید؟
الفنون: من از شما سووال می کنم، به نظر شما من اکثریت آرا را به دست نیاوردم؟ به من جواب بدهید؟

مری کینگ: اینجا من مصاحبه کننده هستم، و شما باید جواب بدهید.
الفنون: اتفاقا یکی از اشکالات ما به جامعه سرمایه داری مستکبر و زورگوی غرب همین است، چرا من باید به سووال شما جواب بدهم، ولی شما به یک سووال ساده من جواب نمی دهید؟ این دموکراسی آمریکایی است؟

مری کینگ: ببینید! شما رئیس جمهور هستید و من خبرنگار هستم، این شما هستید که باید به سووالات ما جواب بدهید، اصلا از قبل در این مورد توافق کردیم، من تکرار می کنم، آیا شما واقعا اکثریت آرا را به دست آوردید؟
الفنون: بله، این نکته واضح است و همه مردم ایران این را می دانند، من حتی سه برگه رای هم برای نمونه آوردم که روی آن به انگلیسی نام من نوشته شده تا شما بتوانید واقعیت را بفهمید( سه برگه رای را به او می دهد) من این سه برگه را به شما و مردم آمریکا هدیه می دهم تا واقعیت انتخابات ایران را خودتان بفهمید.

مری کینگ: یکی از سووالاتی که مطرح است این است که شما چگونه 40 میلیون برگه رای را در کمتر از 24 ساعت شمردید؟
الفنون: این کار ساده ای است، من خودم اعداد دو رقمی را در سه رقمی در عرض یک دقیقه حساب می کنم و اکثر ایرانی ها مثل من هستند، ما چهل هزار صندوق داشتیم که در هر کدام هزار رای بود، شمردن هزار رای نیم ساعت بیشتر طول نمی کشد. پس طبیعی است که یک روز بعد نتیجه آرا مشخص باشد.

مری کینگ: ولی این کار در دوره های قبل سه تا چهار روز طول می کشید؟ با وجود اینکه تعداد آرا از این بار کمتر بود؟
الفنون: من از شما می پرسم، چرا شمارش آرا در دوره های گذشته سه تا چهار روز طول می کشید؟ در حالی که قاعدتا باید یک روز طول بکشد، با توجه به اینکه دولت های قبلی ایران طرفدار آمریکا بودند، شما باید بتوانید به این سووال پاسخ بدهید. چرا؟

مری کینگ: اینجا من سووال می کنم، شما بگوئید چرا؟
الفنون: خوب، این بخاطر این است که شما در جریان مسائل ایران نیستید، در دوره های گذشته، صندوق ها را می شمردند و بعد آنها را به خانه یکی از مسوولان حکومت یعنی آقای هاشمی رفسنجانی می بردند و او هر کدام از آرا را که دوست نداشت پاره می کرد، به همین دلیل اعلام نتایج سه چهار روز طول می کشید. در حالی که ما دستور دادیم که آرا را پاره نکنند. به همین دلیل در همان روز اول شمارش آرا تمام شد.

مری کینگ: یعنی انتخابات قبلی که شما طی آن انتخاب شدید با تقلب صورت گرفت.
الفنون: اسمش را نمی توان تقلب گذاشت، ما اسنادی داریم که میلیونها رای مرا خانواده هاشمی پاره کردند، ولی بعد از سه چهار روز مجبور شدند واقعیت را قبول کنند. در ایران همینطور است، معمولا بعد از سه چهار روز پاره کردن واقعیت را قبول می کنند.

مری کینگ: تصاویری وجود دارد که نشان می دهد هزاران رای تا نخورده برای نشان دادن صحت انتخابات جلوی دوربین تلویزیون دولتی ایران شمارش شده است، چطور ممکن است رایی که مردم به صندوق می اندازند، تانخورده باشد.
الفنون: جوابش خیلی ساده است، مردم ما به رای خودشان احترام می گذارند و هیچ وقت آن را تا نمی کنند، ممکن است بعضی از دشمنان ملت و شکست خوردگان سیاسی و ثروتمندان رای شان را تا کنند، ولی مردم عادی و شریف ما رای شان را تا نمی کنند، ممکن است سووال کنید چطور رای را فرو می کنند توی صندوق، این یک سووال خصوصی است، ما هیچ وقت از مردم سووال نمی کنیم چطور فرو می کنند توی صندوق، این بخشی از دموکراسی ایرانی است که شما نمی فهمید.

مری کینگ: اگر واقعا شما اکثریت را آوردید چرا وقتی هزاران نفر از مردم برای اعتراض به نتیجه انتخابات به خیابان آمدند، شما با خشونت با آنها برخورد کردید؟
الفنون: مگر پلیس آمریکا با معترضین با خشونت برخورد نمی کند، ما هم مثل پلیس آمریکا رفتار کردیم.

مری کینگ: یعنی شما قبول می کنید که با معترضین انتخاباتی با خشونت برخورد کردید؟ فقط به این خاطر که پلیس آمریکا هم با معترضین با خشونت برخورد می کند؟ می خواهم بدانم به چه دلیل مخالفان انتخاباتی خودتان را به زندان انداختید؟
الفنون: زندان طبیعی است، آیا شما می دانید که 3 میلیون و 295 هزار و 356 زندانی همین امروز در زندانهای آمریکا هستند، البته همین الآن به من خبر دادند که دو نفر دیگر را هم سه دقیقه پیش در فلوریدا دستگیر کردند، چرا؟

مری کینگ: ولی هیچ کدام از زندانیان آمریکایی سیاسی نیستند و بخاطر اعتراض به انتخابات به زندان نیافتاده اند.
الفنون: در ایران هم کسی بخاطر اعتراض به انتخابات زندانی نشده، تقریبا همه زندانیانی که دستگیر شدند، اعلام کردند که زندان برای آنها مثل هتل است، مثلا یکی از زندانیان ما از زندان به اینترنت دسترسی دارد و یکی از آنها استخر می رود. وقتی خود زندانی اعتراف می کند که زندانی نیست، چطور شما به خودتان حق می دهید به او بگوئید زندانی؟

مری کینگ: ولی در هر حال خانواده آنها اعلام می کنند که همسرشان در زندان است و سه ماه ممنوع الملاقات بوده است.
الفنون: متاسفم که منابع خبری شما تا این حد ضعیف است. وقتی خود فرد می گوید من زندانی نیستم، خانواده اش چه حقی دارند بگویند که شوهرشان یا پدرشان زندانی است؟ ما حتی کسانی داریم که رسانه های غربی می گویند که او تحت شکنجه است، و به او تجاوز شده است، مثل آقای اسفندیار رحیم مشائی، در حالی که او هرگز زندانی نشده، و اتفاقا همراه من به نیویورک آمده و من می خواهم او را مسوول نهاد ریاست جمهوری بکنم.

مری کینگ: ولی من خبری در مورد زندانی شدن آقای مشائی نشنیده ام، ولی در مورد آقای ابطحی خبر زندانی شدنش را شنیده ام.
الفنون: این متن خبری است که در روزنامه فیتزجرالد ایونینگ چاپ شده و ما ترجمه کردیم که نوشته است مشائی دو ماه زیر شکنجه و تجاوز بوده است، این آقای مشائی است( مشائی از کنار دوربین سر تکان می دهد.) در مورد آقای ابطحی هم ایشان اصولا زندانی نیست، ماموران او را برای افطار به خانه بردند تا آزادش کنند، ولی خودش گفت چون وضع اینترنت در زندان بهتر است، برمی گردم، الآن آقای ابطحی کاملا و مطلقا آزاد است.

مری کینگ: ما در آمریکا روزنامه ای به نام فیتزجرالد ایونینگ نداریم، شما می توانید یک نسخه از این روزنامه را به من نشان بدهید.
الفنون: ما هم نسخه آن را نداریم، این روزنامه یکی از پرفروش ترین روزنامه های جنوب دنور است که آقای مولانا مطالب آن را ترجمه می کند و به ما می دهد، چطور شما به عنوان یک آمریکایی روزنامه های خودتان را نمی شناسید؟

مری کینگ: در اعتراضات انتخاباتی ندا آقاسلطان کشته شد، علت کشته شدن او چه بود؟
الفنون: من اطلاع دقیق ندارم، ندا اصلا بچه محله ما نبود، ضمنا من اصلا اهل تهران نیستم. من هم مثل شما چیزهایی شنیدم، وقتی خبر مرگ این خانم را شنیدم خیلی ناراحت شدم و حتی چند بار به صورتم چنگ زدم، این هم گزارش پزشکی قانونی که نوشته که زمان چنگ زدن به صورتم دقیقا یک ساعت بعد از کشته شدن ندا بود، ولی مطمئنیم که ایرانی ها او را نکشتند.

مری کینگ: ولی تصویر کشته شدن ندا در تمام جهان پخش شد، و حتی کارت شناسائی قاتل او هم در اینترنت گذاشته شد.
الفنون: کلا کشته شدن ندا آقاسلطان بسیار مشکوک بود، ببینید، دوربین او را تعقیب کرده و بعد یک دوربین دیگر هم در همانجا بوده، شما که خودتان متخصص هستید می فهمید که وقتی دو دوربین از یک صحنه فیلمبرداری می کنند، یعنی اینکه این اقدام برنامه ریزی شده است. اطلاعاتی که ما داریم این است که انگلیسی ها و آمریکایی ها او را کشتند تا شیرینی پیروزی مرا به کام مردم تلخ کنند. ما حتی فیلمبردارش را هم گرفتیم و اعتراف هم کرده است.

مری کینگ: ولی مرگ ندا از دهها زاویه فیلمبرداری شده بود، فیلمها را ما دیدیم، همه مردم در آن روز با موبایل و دوربین فیلمبرداری می کردند. من نتیجه می گیرم که شما می خواهید بگوئید که نیروهای شما ندا را نکشتند؟
الفنون: من از شما می پرسم، اصلا به من می آید که یک نفر را بکشم؟ من دلم برای مورچه ها هم می سوزد، چه برسد به یک زن که من اصلا تا به حال هیچ زنی را نکشتم، به نظر شما من می توانم آدم بکشم؟

مری کینگ( به چهره احمدی نژاد دقت می کند): به نظر من که می توانید، چون اکثر کسانی که ترور می کنند، شبیه شما هستند....
الفنون( لب ور می چیند): مری خانم! از شما انتظار نداشتم، خیلی نامردی! وقتی من چنین سووالی می کنم، باید جواب بدهی نه.

مری کینگ: به هر حال پاسخ ندادید، ندا چگونه کشته شد؟
الفنون: ماجرایی دقیقا شبیه قتل ندا در ونزوئلا پیش آمد که دوست من چاوز برایم نقل کرد. دخترخانمی به اسم مری سانچز که او هم 24 ساله بود و نوازنده موسیقی بود، مثل ندا، در یک هواپیما که از کاراکاس به ماناگوآ می رفت سقوط کرد و اتفاقا معلم موسیقی اش هم همراهش بود و همه مسافران کشته شدند، آیا این شباهت عجیب نیست؟

مری کینگ: ولی این دو واقعه به هم شباهت ندارند، به نظر شما شبیهند؟
الفنون: این تفاوت شما آمریکایی ها با ما ایرانی هاست، از نظر شما ممکن است شباهت نداشته باشند، در حالی که آن دختر هم گفته می شد مخالف چاوز بوده است.

مری کینگ: وقتی به زندانی ها تجاوز شد و آیت الله کروبی به این تجاوز اعتراض کرد، شما چه برخوردی کردید؟
الفنون: کسی که به این تجاوز اعتراض کرده بود، بعدا اعلام کرد که چون عصبی بوده این حرف را زده و گفت که اشتباه کرده و عذرخواهی هم کرد و الآن هم جزو طرفداران دولت است و من پیشنهاد کردم وزیر کشور بشود.

مری کینگ: ولی تا آنجایی که ما می دانیم آقای کروبی هیچ وقت حرفش را پس نگرفت و کسانی که مورد تجاوز قرار گرفته بودند، از ایران خارج شدند و با رسانه های مختلف مصاحبه کردند و مصاحبه های آنها موجود است.
الفنون: اگر راست می گوئید شما جواب بدهید اسم کسی که تجاوز کرد چی بود؟

مری کینگ: اسم یکی شان اصغر بود و اسم یکی شان قلی بود.
الفنون( پوزخندی می زند): یعنی همه اطلاعاتی که شما دارید در همین حد است؟ ما در ایران کسی به اسم قلی نداریم، اصغر هم دو تا داریم که در زمان تجاوز هر دو اصغر در فرانسه بودند. البته من باید توضیح بدهم که این موارد در حوزه کاری من نیست، چون قوه قضائیه ما مستقل است.

مری کینگ: ولی شما قبلا در مورد ملوانان انگلیسی به قوه قضائیه گفتید که آنها را آزاد کنند.
الفنون: بله، من وقتی شنیدم در برخورد با زندانیان تخلفاتی صورت گرفته، دستور دادم همه چیز را بررسی کنند و با تخلفاتی که در زندانها صورت گرفته است برخورد کنند.

مری کینگ: اگر قوه قضائیه مستقل است، شما چطور به آنها دستور دادید؟
الفنون: استقلال در قوا در ایران به همین معنی است، یعنی وقتی ما در داخل کشور هستیم و می خواهند بگیرند، آنها از ما مستقل هستند، ولی وقتی می آئیم خارج و می خواهیم آزاد بشوند ممکن است یکی دو روزی مستقل نباشند.

مری کینگ: شما در سخنرانی تان در روز قدس مجددا تاکید کردید که هولوکاست واقعیت ندارد، آیا در مورد کشته شدن یهودیان در جنگ دوم جهانی تردید دارید؟
الفنون: من از شما سووال می کنم، آیا من حق ندارم در این مورد سووال کنم؟

مری کینگ: ببینید، آقای احمدی نژاد! من مجددا تاکید می کنم، من مصاحبه کننده ام و شما رئیس جمهور، اگر دوست دارید، من می توانم رئیس جمهور ایران بشوم و شما مصاحبه کننده شوید، تا قبل از آن من از شما سووال می کنم. حالا پاسخ بدهید که آیا در مورد هولوکاست تردید دارید؟
الفنون: من سووال می کنم.....

مری کینگ: ولی شما سووال کننده نیستید.....
الفنون: فقط یک سووال می کنم، یکی.....

مری کینگ: برویم سر سووال بعدی، در هنگام سخنرانی شما در سازمان ملل عده ای سالن را ترک کردند، فکر می کنید چرا سالن را ترک کردند؟
الفنون: البته در ایران آزادی مطلق وجود دارد، ممکن است کسی بخواهد در سالن بماند که خوب می ماند و شما دیدید که اکثریت کشورها که بالغ بر چهل و پنج کشور بودند، سخنرانی من را گوش دادند و فقط صد و چند کشور قلیل سالن را ترک کردند، این اتفاقات طبیعی است.

مری کینگ: این اتفاق اصلا طبیعی نیست، چون هرگز در گذشته اتفاق نیافتاده است.
الفنون: از نظر من طبیعی است، ما با هم فرق داریم. از نظر شما یک سالن خالی ممکن است نشان دهنده این باشد که کسی در سالن نیست، در حالی که از نظر ما یک سالن خالی می تواند پر از جمعیت باشد، فرق اکثریت و اقلیت میان ما و شما هم همین است.

مری کینگ: دیروز در تهران پدر داماد شما گفته است که اگر معترضین شما در روز قدس هر کدام یک چوب دست شان بود، ارتش هم نمی توانست جلوی آنها را بگیرد، آیا شما پدر دامادتان را هم نمی توانید قانع کنید؟
الفنون: این هم یک شایعه دیگر است. من اصلا دختر ندارم که داماد داشته باشم، مثلا شما قبلا هم گفته اید که من داماد آیت الله جنتی هستم، در حالی که آیت الله جنتی هم دختر ندارد. شما نباید براساس اطلاعات غلط سووال کنید.

مری کینگ: ولی ما می دانیم شما دختر دارید و پدر داماد شما نامش سردار خورشیدی است.
الفنون: آهان! سردار خورشیدی را می گوئید. بله، من فراموش کرده بودم. ما اینقدر صمیمی هستیم که من گاهی یادم می رود فامیلیم. ایشان البته حق دارد نظرش مخالف من باشد، ما مثل شما آمریکایی ها نیستیم که همه خانواده مثل هم فکر می کنند. آیا چنین آزادی در آمریکا وجود دارد؟

مری کینگ: شما بارها گفته اید که مردم ایران طرفدار فلسطین هستند و از مردم خواسته بودید که در روز قدس علیه اسرائیل شعار بدهند، در حالی که تصاویر متعددی که وجود دارد و گفته های مسوولان کشور نشان می دهد که اکثریت مردم شعار می دادند، نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، اگر مردم تان با نظر شما موافق نیستند، چرا اینهمه روی آن تاکید می کنید؟
الفنون: در روز قدس حدود نه تا یازده نفر چنین شعاری می دادند، در حالی که سه میلیون نفر شعار حمایت از فلسطین می دادند، ما فیلم های مردم را داریم.

مری کینگ: ولی ما هم فیلمهای مردم را داریم.
الفنون: ولی فیلمهای ما کیفیت بهتری دارد و از هر کدام سی چهل نسخه هم داریم.

مری کینگ: دهها هزار ایرانی دیروز و امروز علیه شما در نیویورک تظاهرات کردند، در حالی که در میهمانی خصوصی که شما برگزار کردید و تصویر آن منتشر شد، صد تا دویست دانشجوی آمریکایی از یوتا و مینه سوتا هستند که خیلی از آنها نه شما را می شناختند و نه با مسائل ایران آشنایی داشتند، فقط یک ایرانی معترض در میان آن جمع بود که او را هم بیرون کردید. چرا؟
الفنون: ببینید، فرق دیدگاه ما و شما همین است. ما برای آشنایی با نخبگان و دانشمندان آمریکایی آمده بودیم، و می خواستیم ایران و رئیس جمهور آن را بشناسند، به همین دلیل کسانی را انتخاب کردیم که ما را نمی شناختند، ما نمی خواهیم با کسی آشنا شویم که او را می شناسیم.

مری کینگ: ولی این دانشجویان جزو نخبگان و دانشمندان آمریکایی نیستند.
الفنون: تفاوت ما و شما همین است، ممکن است از نظر شما یک دانشجوی ساده دانشمند نباشد، و برای دانشمند و نخبه بودن به نظر شما هر فردی باید دهها سال تحقیق و تحصیل کند، در حالی که این دیدگاه استعماری است. از نظر ما همین دانشجویان ساده نخبه اند و باید به شما بگویم، با وجود اینکه در ایران این همه دانشمند داریم، ما برای تشکیل کابینه از همین دانشجویان که همه دوستان قدیمی خودم بودند استفاده کردیم. امیدوارم شما هم یاد بگیرید.
ابراهیم نبوی / روز