خبر: نامه انتقادی به نماینده مردم انزلی در مجلس شورای اسلامی

در آستانه جلسات اخذ رأی اعتماد دولت کودتا در مجلس شورای اسلامی، نامه ای سرگشاده از سوی یکی از سبزهای انزلی خطاب به نماینده فعلی انزلی در مجلس به دستمان رسید که در ادامه می آید. لازم به تذکر است که بجز حذف نام و نشانی نویسنده (به دلایلی که خوب می دانید) از هرگونه حک و اصلاح در متن خودداری کرده ایم.

بیش از این با آبروی موکّلانتان بازی نکنید آقای خسته بند

آقای حسن خسته بند،
این نامه را با ناامیدی از اصلاح رفتار شما می نویسم. امّا دین و مذهبی که به آن معتقدم مرا بر آن می دارد که شما را به معروف توصیه کنم و از منکر بیشتر نهی نمایم. می دانم که شما در انتخابات اخیر حتّی توصیه دوستان اصولگرای خود را جدّی نگرفتید و با تمام وجود و سینه چاک برای محمود احمدی نژاد تبلیغ و فعالیت کردید. شما دیدید که صندلی های ستادهای متعدّد او در انزلی خالی بود. دیدید که مردم با خشم به بیلبوردهای جعلی «حمایت ملوان از محمود احمدی نژاد» نگاه می کردند. اما ترجیح دادید مقابل صندلی های خالی بایستید و برای رئیس بی کفایت دولت نهم فریاد بزنید. شما در مجلس به عینه شاهد بودید که این دولت چه بر سر نظام برنامه ریزی و مدیریتی کشور آورده است. اما به خاطر تضمین صندلی بعدی مجلس و منافع اقتصادیتان در مصاحبه با خبرگزاری وطن فروش ایرنا از موفقیت های بی نظیر احمدی نژاد در اقتصاد (!) سخن گفتید. ما شما را به مجلس فرستادیم که آزادگی و آگاهی انزلیچی ها را نمایندگی کنید اما کار به جایی رسیده که هر روز مجلس باید از واکنش های متحجرانه و سکوت های ناشی از ترس شما تنمان بلرزد. در این دو ماه گذشته از خرداد خونین 88، حتی یک نطق و نظر و مصاحبه از شما ندیده ایم که در شأن انزلیچی ها باشد. اصلاً به عقوبت کارتان فکر می کنید؟ اخبار را دنبال می کنید؟ خون پاک جوانان بی گناه این کشور را بر خیابانها دیده اید؟ شما کجا هستید آقای خسته بند؟
کمی به خودتان نگاه کنید و به یاد بیاورید شما نماینده یکصد و سی هزار انزلیچی هستید که باید از آبروی آنها در مهمترین نهاد حکومت دفاع کنید. آبروی ما با ترس و خیانت و بی تفاوتی شما برباد رفته است. اگر می ترسید از آزادی و جمهوریت دفاع کنید، چرا اسعفا نمی دهید؟ شما سنگ «انزلیچی» بودن را مدام به سینه تان زده اید. اگر این ادعایتان حقیقت است چرا فراموش کرده اید مردم این شهر هیچ گاه به خاطر منافع اقتصادی و سیاسی زودگذر سر به تسلیم و خفت خم نکرده اند. چرا نمی دانید مردم این شهر از مشروطه تا دفاع مقدّس برای پاسداشت آزادی شهید داده اند.
هربار که نطقی از اندک نمایندگان شجاع و متفکر مجلس منتشر می شود شما گوینده اش نیستید. در عوض به جلسه تحلیف دروغین احمدی نژاد می روید و بیانیه های سرکوب مردم و اصلاح طلبان را تندتند امضا می کنید. به خدا یکروز باید در پیشگاه خداوند به این خیانتی که در حق موکلانتان می کنید جواب پس دهید.
شما نماینده مجلس این کشور هستید آقای خسته بند! وقتی نه تنها مسئولیت نظارتی خود را در دفاع از آزادی و جمهوریت انجام نمی دهید بلکه از سرکوب و کشتار مردم نیز علناً دفاع می کنید، شما هم متّهم ردیف اول این جنایات خواهید بود. خون جوانانی چون سهراب اعرابی ها و ندا آقاسلطان ها بر گردن شما هم هست. جنایت رواشده بر ترانه موسوی ها را به پای شما هم خواهند نوشت. شکنجه و بی عدالتی در حق صدها مردمی که حقیقت می خواستند و دهها مرد و زنی که جزو انقلابیون شهیر و متدین این کشور هستند بر گردن شما هم هست.
آقای حسن خسته بند! شما مسئولید تا نماینده "آزادی خواهی و حق طلبی" موکلان خود باشید. می دانید که دستگاه های امنیتی دولت کودتا اجازه کوچکترین ابراز اعتراضی را به مردم انزلی نمی دهند. ولی آنها به شما برای چنین روزی رأی داده اند. چرا با رفتار و گفتار خود به عنوان نماینده مردم در مجلس، ننگ همدستی با جنایات احمدی نژاد و حامیانش را به انزلیچی ها تسرّی می دهید. آیا هنوز به این باور نرسیده اید که رئیس دولت کودتا کشور بزرگ ما را به سقوط و تباهی می کشاند. آیا توهین به مراجع، شکنجه و تجاوز به مردم، مضحکه گرفتن باورهای مذهبی، ترویج خرافه پرستی و تندروی های حامیان کودتای 22 خرداد برای شما حجّت نیست؟
آقای خسته بند! می خواهم اعتراف کنم که من در برابر همشهری و هموطنانم خجل و شرمسارم که به شما رأی دادم. از این که باعث شدم نماینده ای ترسو در دفاع از حقیقت بر صندلی مهم مجلس این کشور بنشیند و از خشونت طلبان و خرافه پرستان پشتیبانی کند، احساس گناه می کنم. هربار که مجلس جلسه ای در ادامه خیانتهایش تشکیل می دهد و بیانیه ای در تکمیل سقوط این کشور صادر می کند، بیشتر احساس گناه می کنم. اعتراف می کنم رأی به شما گناهی بود که یکروز باید در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی پاسخگویش باشم. اعتراف می کنم با وجود هشدار دوستانم که شعار «انزلیچی» بودن شما را دروغ و عوام فریبی می دانستند، فریب خوردم و حرفتان را باور کردم. امّا شما انزلیچی نیستید.
اگر انزلیچی بودید آن گونه که انزلیچی ها دوست دارند، از آزادی و آزادگی دفاع می کردید. اگر انزلیچی بودید، می دانستید که «ژیلا بنی یعقوب» (خبرنگار توانایی که نشان شجاعت را در جهان خبرنگاری کسب کرده است) فرزند همین شهر است. آن وقت از اینکه او بدون هیچ گناهی روزها در زندان بماند و شکنجه روحی شود، برآشفته می شدید. امّا شما ککتان هم نگزیده و تکانی به خود نداده اید.
آقای خسته بند! شما را به بازگشت از این راه نادرست دعوت می کنیم. اگر هنوز کورسویی از مهربانی و راستی در درونتان هست توبه کنید و بر علیه جنایات دولت دروغ و کودتا بایستید. وگرنه آیندگان این کشور تا قرنها نفرین ابدی خویش را نثار شمایی می کنند که مسبّب سقوط ایران به تباهی شدید.

مصاحبه : بهشتی: ما قصد براندازی نداشتیم و نداریم

به گزارش موج سبز آزادی، دکتر سيدعليرضا حسيني بهشتي از مشاوران نزديک موسوي در گفت وگو با «روزنامه اعتماد» همه آنچه را که در ستاد اتفاق افتاده نمي گويد اما در لابه لاي سخنانش به بيان آنچه ناگفته مانده، اشاره مي کند. بهشتي از تدوين آنچه در انتخابات گذشته خبر مي دهد؛ تدوين آنچه فصل مهمي از تاريخ اين سرزمين نازنين است. شرح این مصاحبه را در زیر بخوانید:

-شما از نزديک ترين افراد به مهندس موسوي هستيد. روز انتخابات در ستاد مرکزي چه خبر بود، ميرحسين موسوي چه کاري انجام مي داد؟
ستاد در روز انتخابات در قسمت هاي مختلف فعال بود اما مهم ترين قسمت ستاد کميته صيانت از آرا بود که اين قسمت سيستمي را راه اندازي کرده بود براي ارتباط آنلاين با ناظران صندوق ها؛ البته آن قسمت از ناظراني که اجازه حضور پاي صندوق ها را گرفته بودند. اين مساله که مطرح مي کنند مبني بر حضور 40 هزار نماينده مهندس موسوي بر سر صندوق ها اندکي با واقعيت تفاوت دارد. ما نزديک به 40 هزار داوطلب داشتيم و براي آنها درخواست صدور کارت نظارت داده بوديم که از اين تعداد 25 هزار نفر بيشتر نتوانستند به عنوان ناظر پاي صندوق حضور داشته باشند. دوستان به مابقي افراد اجازه حضور ندادند و کارت نظارت شان را صادر نکردند. در عين حال از همان تعداد نيز عده زيادي زمان شمارش آرا از صندوق ها اخراج شدند. خيلي موانع درست کردند تا نظارت صورت نگيرد. قبل از آن پيش بيني کرديم اس ام اس ها را قطع کنند و با آنکه وزارت ارتباطات به ما اطمينان داده بود مبني بر قطع نشدن سيستم پيامک ها براي اطمينان بيشتر خطوط تلفني نيز براي ستاد در نظر گرفته شد. شب انتخابات با قطع شدن سيستم پيامک ها قرار بود از خطوط تلفن استفاده کنيم که در روز انتخابات بيش از 300 خط تلفن ستاد صيانت از آرا را نيز قطع کردند. آقاي موسوي هم نزديک ستاد کميته صيانت از آرا بودند که در جريان کار باشند.

-شما در جريان قطع شدن پيامک ها و بعد از آن تلفن هاي ستاد يا راه ندادن ناظران به صندوق ها با مراجع قانوني رايزني داشتيد؟

هم اعضاي اصلي ستاد و هم مهندس موسوي در روز انتخابات و حتي قبل از آن رايزني هاي زيادي براي حل مشکلات انجام دادند.

-با چه افراد يا مراجعي؟

با وزارت کشور که هم تماس گرفته شد افرادي نيز به عنوان نماينده ستاد به وزارت رفتند. با شوراي نگهبان، قوه قضائيه و حتي بيت رهبري نيز رايزني هاي زيادي انجام داديم. هر کاري که مي توانستيم انجام داديم اما اراده يي مبني بر حل اختلافات ديده نمي شد. در عين حال با همان اخباري که نمايندگان توانستند به ستاد برسانند يا مراجع رسمي خبر مي دادند، نشان مي داد اقبال خيلي گسترده يي درباره انتخابات وجود دارد و اکثر افرادي که مي آمدند به عنواني ابراز تمايل به سمت موسوي داشتند. نزديک ساعت دو بعدازظهر بود که ما حس کرديم مساله ديگري مطرح است. تا آن زمان بيشترين دغدغه نبودن تعرفه انتخاباتي در شهرها بود که البته بعد از آن نيز اين مساله ادامه پيدا کرد مانند شهرهاي تبريز يا شيراز. البته مساله تمديد ساعت راي گيري نيز وجود داشت. در اکثر انتخابات دولت خود زمان راي گيري را تمديد مي کرد که تعداد بيشتري در انتخابات شرکت کنند اما در اين انتخابات مساله کاملاً تفاوت داشت؛ در بسياري از حوزه ها بعد از ساعت 30/7 بعدازظهر ديگر اجازه دادن راي نمي دادند و اين مساله بسيار عجيب بود.

-ساعت دو بعدازظهر چه اتفاقي افتاد؟

به نظر مي رسيد اساساً مساله شمارش آراي حقيقي منتفي شده است و بيشترين زوم روي شمارش کامپيوتري است که قرار بود به صورت آزمايشي مورد استفاده قرار بگيرد.

-بحثي مطرح شده است مبني بر آنکه علي لاريجاني روز انتخابات به ميرحسين موسوي تبريک گفته است، شما اين گفته را تصديق مي کنيد؟

من چنين امري را به خاطر ندارم اما از بعضي موسسات رسمي و بعضي خبرگزاري هاي رسمي بعدازظهر همان روز تماس گرفتند و تبريک گفتند. آنقدر اختلاف زياد بود که به نظر نمي رسيد حتي بين مهندس موسوي و احمدي نژاد رقابت به دور دوم کشيده شود.

-از طرف مقامات رسمي فردي تبريک گفت؟

الان حضور ذهن ندارم.

-چه شد مهندس موسوي ساعت 11 شب اعلام پيروزي بکنند؟ چون اين اتفاق مورد انتقاد شديد جريان رقيب قرار گرفت.

خبرگزاري هاي حامي دولت در ابتداي شب خبر پيروزي احمدي نژاد را روي خروجي خودشان قرار دادند حتي اطلاعاتي که ما داريم نشان دهنده آن است که روزنامه هاي حامي دولت پنجشنبه تيتر خودشان را انتخاب کرده بودند و در بعضي موارد مجبور شدند تيتر خودشان را براي آنکه مساله يي به دست رقيب اش نيفتد عوض کنند. معلوم بود روند انتخابات آنچنان که طبق قانون است طي نشود. ما آماري داشتيم و همچنين تماس هايي که خبر از پيروزي موسوي در انتخابات مي دادند و بر همين اساس ميرحسين موسوي خبر پيروزي خود را اعلام کرد.

-در روز انتخابات شاهد پلمب شدن ستاد هاي انتخاباتي مهندس موسوي بوديم. در رايزني هايي که انجام داديد علت کار را چطور توضيح دادند؟

يکي از مسائلي که بسيار مشکوک بود حمله ور شدن به ستاد هاي مهندس موسوي در روز انتخابات و پلمب بدون مجوز آنها بود. به عنوان مثال بعدازظهر همان روز ستاد قيطريه و بعد از آن ستاد مرکزي موسوي در ميرهادي بدون حکم مشخصي پلمب شد. مراجع رسمي هم در اين مورد هيچ دليلي را بيان نکردند به اين صورت که در بسياري از موارد ارتباط و رايزني ما يک طرفه بود؛ ما نامه مي نوشتيم و گزارش مي داديم اما هيچ عملکرد مشخصي از جانب طرف مقابل صورت نمي گرفت. نه تنها کاري نمي کردند حتي گاه جوابي نيز نمي دادند.

-اعلام نتايج انتخابات از ساعت 12 شب شروع شد تا ساعت 9 و بعد از آن در يک سکوت خبري رفت تا ظهر شنبه. در اين زمان وضعيت ستاد و مهندس موسوي چطور بود؟

ما آن روز تا ساعت پنج صبح بيدار بوديم. استراحت اندکي کرديم و دوباره به آن اخباري که منتشر مي کردند گوش مي داديم چون داستان انتخابات و عملکرد جناح مقابل را از ساعت دو بعدازظهر مي دانستيم به همين خاطر آنچنان از اخبار منتشر شده متعجب نبوديم اما از بعضي از حرف ها و گفته هايي که زودتر از زمان رسمي شوراي نگهبان زده مي شد غافلگير شديم.

-ميرحسين موسوي روز شنبه بعد از اعلام نتايج انتخابات با توجه به آمارهايي که در دست داشت چه عملکردي را در پيش گرفت؟

ما کار خاصي نمي توانستيم انجام دهيم چرا که يکسري رابط داشتيم با موارد اخذ راي که بسياري از آنها همان روز انتخابات دستگير شدند. اعضاي ستاد هم تا دو روز بعد از انتخابات همه به زندان افتادند و بنا به دلايل بي اساس آنها را در زندان نگه داشتند. روز شنبه بيشتر درگير آن بوديم که چه کسي را دستگير کردند، چرا آنجا را بستند و چراهاي زياد ديگري که مجبور بوديم به آنها رسيدگي کنيم.

-اما همان روز مردم معترض به خيابان آمدند و هزينه بسياري هم دادند. تيم اوليه مهندس موسوي و خود ايشان آن روز کجا بودند، چه کاري انجام مي دادند؟

ما آن روز جلساتي داشتيم چرا که براي مهندس موسوي اصل بوده و هست که کمترين هزينه يي نيز بر مردم وارد نشود به همين خاطر روز شنبه جلساتي بود که با يک برنامه ريزي دقيق و مشخص که مردم نيز در آن هزينه يي ندهند به نتيجه برسيم. از طرف ديگر مساله اين بود که ما قصد براندازي نداشتيم و نداريم. در چارچوب نظام آمده و در انتخابات شرکت کرده بوديم. قصد اين بود که اعتراضي خارج از ساختار رخ ندهد.

-طبيعتاً از انتخابات تا روز 25 خرداد يکسري غافلگيري اجتماعي داشتيم. براي راهپيمايي روز 25 خرداد آقاي موسوي و آقاي کروبي هر دو تقاضاي مجوز کرده بودند و مجوز داده نشد اما مردم به خيابان آمدند. چنين راهپيمايي را با چنين عظمتي تصور مي کرديد؟

خير، مطمئناً ما تصور نمي کرديم چنين جمعيتي به خيابان بيايد. همان طور که اشاره کرديد مهندس موسوي و آقاي کروبي هر دو تقاضاي مجوز کرده بودند و تا ظهر همان روز معلوم نبود که مجوز صادر مي شود يا نه. ظهر خبر رسيد که مطمئناً مجوز صادر نمي شود. به دليل آنکه ما هيچ رسانه يي نداشتيم تا به مردم اين اتفاق را خبر دهيم و بگوييم براي ندادن هزينه به خيابان نياييد درخواست گفت وگو در صدا و سيما را داشتيم اما آنها اجازه ندادند به همين خاطر قرار بر اين شد که آقايان موسوي و کروبي به راهپيمايي بيايند تا از شدت برخوردهاي احتمالي نيروهاي امنيتي با مردم کم شود. ما براي اعتراضات و راهپيمايي سه راه داشتيم؛ يک مساله برخوردهاي خارج از ساختار و خشن از جانب مردم شکل بگيرد. راه دوم نيز چنين بود اما راه سوم يک اعتراض مسالمت آميز مدني بود که مردم در 25 خرداد چنين برخورد کردند و اين همان خواست ما بود.

ديگر اينکه اعضاي اصلي ستاد نيز به خيابان بياييم و اگر مردم در جاهايي تجمع کرده بودند با آنها حرف بزنيم تا بروند اما وقتي با آن موج عظيم جمعيتي روبه رو شديم خودمان نيز در کنار ديگران به جمعيت پيوستيم. چون راهپيمايي مجوز نگرفت هيچ انتظاماتي نيز در نظر نگرفته بوديم اما شاهد بوديم مردم بدون هيچ چالش و برخوردي توانستند در راهپيمايي مسالمت آميز 25 خرداد حضور پيدا کنند. حتي تعداد اندکي از افراد که شعارهاي خارج از ساختار مي دادند توسط خود مردم کنترل مي شدند. البته اين اتفاقات آنچنان دور از ذهن نبود چرا که قبل از انتخابات در خيابان هاي اصلي شهر که دو دسته طرفداران مهندس موسوي و احمدي نژاد جلوي يکديگر قرار مي گرفتند بدون هيچ برخورد خشني به طرفداري از کانديداي مورد نظر خود مشغول بودند. من همان زمان به يکي از دوستان در روزنامه کلمه سبز گفتم اگر اين مساله در اوايل انتخابات بود حتماً درگيري هاي خونيني شکل مي گرفت. اين مساله نشان داد مردم به سطح بالايي از فهم و شعور سياسي رسيده اند و اگر برخوردهاي تندي بعد از انتخابات شکل گرفت به خاطر اشتباه مردم يا اعتراضات نبود.

-با توجه به حضور پرشور مردم در راهپيمايي 25 خرداد به نظر مي رسيد بايد روش ها و نوع نگاه حاکم بر انتخابات از طرف جريان حاکم عوض شود اما چنين اتفاقي رخ نداد، براي اين خواست مردم که آنچنان ابراز کردند شما کاري انجام داديد؟

ما پيگيري هاي زيادي کرديم. جلسات زيادي با مراجع مختلف قانوني انجام داديم که يک تجديد نظر کلي نسبت به انتخابات شکل بگيرد چراکه خواست مردم نه تغيير نظام بود و نه تغيير ساختارهاي کلي قدرت، بلکه تنها خواست شان تغيير نهاد اجرايي نظام يعني دولت بود. البته جريان حاکم از اين خواست برداشت اشتباهي داشت چرا که از ديد آنان اين جريان يک جريان برانداز بود که به دنبال تغيير نظام است. اين نوع تحليل در گفتارها و برخوردهايشان نمود داشت اما خواست مردم اين نبود. اين اشتباه تحليلي باعث شد معضلاتي پيش بيايد که براي آينده نظام نيز خطرآفرين است. تصور مي شد از ابزارهاي قانوني بتوانيم به خواست مردم جامه عمل بپوشانيم اما چنين نشد. البته ما به شوراي نگهبان که قبل از انتخابات بسياري از اعضايش موضع گيري رسمي به نفع احمدي نژاد کرده بودند اميدي نداشتيم.

-شنيده مي شد آقاي موسوي گفته بودند اگر انتخابات باطل شود در دور بعدي انتخابات به عنوان کانديدا حضور پيدا نمي کنند، اين مساله حقيقت داشت؟

مساله يي که مطرح بود مشکل شخصي بعضي افراد با آقاي موسوي بود، به همين خاطر آقاي موسوي گفتند شما انتخابات را دوباره برگزار کنيد و اگر مشکل شما با شخص من است من در اين دور انتخابات کانديدا نخواهم شد.

-سه روز بعد از انتخابات نمايندگان کانديداها با مقام رهبري ديدار کردند، چه اتفاقاتي در آن جلسه رخ داد؟

آن چيزي که منتشر شد صحبت هاي مقام رهبري بود و صحبت هاي نمايندگان کانديداها پخش نشد. در آن جلسه نمايندگان سه کانديداي معترض هر سه به انتخابات اعتراضات جدي داشتند و خواستار ابطال آن بودند و نمونه هاي تخلفات و تقلبات مطرح شده را نيز بيان کردند؛ خواسته هاي نمايندگان مطرح شد.

-صحبت هاي مقام رهبري در آن ديدار بسيار اميدوارکننده بود. برخوردهاي امنيتي با راهپيمايي بعدي نيز نويد از يک حرکت مسالمت آميز مي داد. چه اتفاقي افتاد که در روز جمعه آن اتفاقات رخ داد و بعد از آن شنبه برخوردها به شدت افزايش يافت و هزينه هاي مردمي بسيار گسترده تر شد؟

همان طور که اشاره کردم برداشت از اعتراضات مردمي نادرست بود. مردم به نظام اعتراضي نداشتند، تنها به انتخاباتي که درون نظامي نيز بود، اعتراض مي کردند. آنها خواستار براندازي نبودند، نه مردم بلکه مطمئناً کانديداهايي که در انتخابات رياست جمهوري اسلامي ايران شرکت کرده بودند خواستار براندازي نبودند. اما برداشت درست در تضاد با اين واقعيت بود. برداشت جناح حاکم و القاي آنان به ديگران اين بود که مردم مي خواهند نظام را به سمت براندازي ببرند و خواست ساختارشکني است، به همين خاطر در آن شنبه چنين رخ داد و برخوردها به شدت امنيتي تر از گذشته شد.

-در اين مدت نامي از آقاي هاشمي در ميان نبود، آيا مهندس موسوي با آقاي هاشمي ديداري انجام داد؟

نه، چراکه مساله، مساله کانديداها بود نه مساله آقاي هاشمي و حتي آقاي خاتمي، چراکه مساله در راستاي انتخابات ديده مي شد و دليلي نداشت اين دو بزرگوار بخواهند خود را درگير کنند.

-اما از يک زماني به بعد ما شاهد بوديم اين افراد نيز وارد اعتراضات شدند.

بله از زماني که برخوردهاي امنيتي شدت يافت و مساله آينده نظام مطرح شد، آقاي هاشمي به عنوان يکي از پشتوانه هاي نظام و آقاي خاتمي وارد ميدان شدند. نوع برخوردي که با مردم شده بود، بسيار ناپسند بود. برخوردهايي که ما نمي خواستيم شاهد آن باشيم که متاسفانه رخ داد. ما نيز مي دانستيم اگر فضا امنيتي تر بشود جايي براي روش هاي مدني نخواهد ماند.

-هر سال به واسطه تبليغات مراسم هفتم تير به شکل رسمي برگزار مي شد اما امسال ما شاهد بوديم در مراسم مسجد قبا ازدحام جمعيت تا شريعتي نيز رسيد. علت اين امر را چه مي دانيد؟

البته ما هر سال خودمان نيز مراسمي برگزار مي کرديم. در اين مراسم مهندس موسوي حضور پيدا مي کردند اما مطمئناً ازدحام جمعيت امسال بسيار بيشتر بود. ما به هيچ وجه انتظار چنين جمعيتي را نداشتيم به همين خاطر مراسمي که قرار بود برگزار شود، تنها در داخل مسجد خلاصه مي شد اما با آمدن اين ميزان جمعيت نتوانستيم مراسم را به صورت کامل برگزار کنيم. آقاي کروبي در اين مراسم حضور داشتند، آقاي موسوي هم قرار بود بيايند که نتوانستند از خيابان ها رد شوند البته مساله دو دليل داشت؛ يکي از آنها به خاطر ازدحام جمعيت بود و ديگري به خاطر مانع شدن بعضي از ماموران امنيتي. در اين مراسم تنها کاري که توانستم بکنم گرفتن يک بلندگوي دستي از پليس بود تا به مردم اطلاع بدهم مهندس موسوي نمي توانند در مراسم حضور پيدا کنند.

-قبل از مراسم از مراکز امنيتي با شما تماسي گرفتند؟

بله مراکز امنيتي بعد از تعطيل کردن روزنامه کلمه سبز با ما بسيار نزديک شده بودند. به همين خاطر هرچند روز يک بار تماس مي گرفتند. قبل از برگزاري مراسم در مسجد قبا همچنين تماسي گرفتند و گفتند مواظب جمعيت و اعتراضات آنها باشيد. مراسم مسجد قبا تا انتها درگير خشونت نشد. متاسفانه در انتهاي مراسم با حرکت مردم به سمت خيابان شريعتي برخوردها خشن شد.

-روزنامه کلمه سبز به چه دليلي بسته شد؟

از روزنامه با من تماس گرفتند و گفتند نيروهاي امنيتي به داخل روزنامه آمده اند و تحريريه را در اتاق ها حبس کرده اند به سرعت خودم را به روزنامه رساندم. نوع برخورد نيروهاي امنيتي مانند برخورد با يک خانه تيمي منافقين بود. همه جا را مي گشتند. وقتي علت کارشان را پرسيدم گفتند در تظاهرات هفت تير چند نفر به اين ساختمان پناه آورده اند و در پشت بام نيز عده يي ديگر مشغول عکاسي بودند. بعدها فهميدم گفته آنها واقعيت نداشت اما اگر هم واقعيت داشت در يک روزنامه و يک نهاد خبري از اتفاقات مهم عکس مي گيرند. اگر خبرنگاري از چنين اتفاقي عکس نگيرد بايد پرسيد آن عکاس کجا بوده که عکس نگرفته؟ عکس گرفتن از يک تظاهرات چه مشکلي دارد. در همان جا مسوول يکي از تيم هاي امنيتي که آمده بود برگه يي را آورد که آن را امضا کنم. در آن برگه نوشته بود در ستاد مخفي تعدادي سي دي خلاف پيدا کرده و تعدادي دختر و پسر را دستگير کرديم. من برگه را امضا نکردم، گفتم کي اينجا چنين اتفاقاتي رخ داده است؟ در عين حال آن چند روز روزنامه تعطيل بود و روزنامه نگاران آمده بودند حقوق شان را بگيرند.

-اعضاي تحريريه چند روز در بازداشت ماندند؟

زمانش فرق مي کرد بعضي از دوستان تا 16 روز در بازداشت بودند.

-حضور مهندس موسوي در نماز جمعه چطور رخ داد؟ آيا اين اتفاق با هماهنگي هاشمي بود؟

بله با هماهنگي آقاي هاشمي اين اتفاق رخ داد. آقاي هاشمي خواسته بودند آقاي موسوي و آقاي کروبي در نماز جمعه حضور يابند و چنين شد البته آقاي موسوي بسيار شک داشتند براي حضور در نماز جمعه در عين حالي که نيروهاي امنيتي مي خواستند مانع حضور ايشان شوند خودشان نيز نمي خواستند جو ملتهب شود اما ايشان آمدند و واکنش هاي مردمي بسيار مثبت بود.

-احتمال دستگيري مهندس موسوي يا نزديکان ايشان وجود دارد؟

خير فکر نمي کنم چنين کاري بکنند که منجر به ملتهب شدن دوباره فضا شود.

-اگر بخواهند شما را دستگير کنند، شما چنين آمادگي داريد؟

هم من و هم تمام اعضاي خانواده ام آمادگي چنين اتفاقي را داريم.

منبع: www.mowjcamp.org

روشهای عملی: شعارنویسی



فعالان انقلاب سال 57 در استفاده از این روش سابقه درخشانی داشتند و حالا نوع سبزش به جنبش ما رسیده است. شعارنویسی می تواند یکی از روشهای کم دردسر محسوب شود که بخصوص در شهرهای کوچکی مثل انزلی که امکان تجمع را نمی دهند بسیار به کار می آید. برای شعارنویسی بهتر است گروهی دونفره تشکیل دهید. برای سازماندهی این گونه اعتراضات سعی کنید گروه 3 تا 7 نفره ای برای خود تشکیل دهید. مثلاً دو خانواده جوان می توانند یک گروه چهار نفره خوب تشکیل دهند و با اطمینان بالا فعالیت کنند. یکی از نشان هایی که بسیار معمول است، نشان پیروزی جنبش یا همان V معروف است. عکس های دیوارنویسی خود را برای ما ارسال کنید تا دیگران هم از تلاش شما آگاه شوند. اگر در یکی از ادارات دولتی اشتغال دارید، تلاش شما می تواند تأثیر دوچندانی داشته باشد چون دیوار داخل این ساختمانها در معرض مراجعه کنندگان زیادی هستند. (دو عکسی که در بالا می بینید متعلق به خیابانهای تهران است)

منبع عکسها: freegreeniran.wordpress.com

روشهای عملی:‌ نمایش اعتراض روی اسکناس




یکی از روشهای ساده و ایمنی که مدّتی است توسط مردم مورد استفاده قرار می گیرد، نوشتن اعتراض یا پرینت قطعات اعتراضی روی اسکناس است. استفاده از پرینتر این مزیت را دارد که می توان عکس های مناسبی را نیز به متن اضافه کرد. اگر از این روش استفاده کردید مراقب باشید تعداد زیادی اسکناس نوشته شده را در جیب خود نگه ندارید بلکه به تدریج و در روزهای مختلف اسکناسها را نوشته و در بین مردم پخش کنید. منتقدین این روش معتقدند اسکناس یکی از دارایی های عمومی کشور است و نباید به اسکناس آسیب رساند تا با دوباره چاپ کردنش به کشور و محیط زیست ضربه بخورد. امّا مدافعین معتقدند مهمتر اینست که اگر جنبش پیروز نشود، این دولت کودتا ممکن است تمام منابع و ثروتهای کشورمان را بر باد دهد. آنها می گویند اگر اسکناسهای زیادی نوشته شود، دولت جرأت نمی کند آنها را از بازار خارج کند. اگر هم معدوم کند، نتیجه اش (آگاهی مردم) بهتر از نتیجه میلیاردها تومانی است که هر ساله از جیب ملت صرف امور حزب الله لبنان و حماس و ونزوئلا و جاهای دیگر می شود.
شعارهایی که بیشتر به کار رفته اند:
ما سبزیم هنوز / مرگ بر دیکتاتور / ننگ ما صدا و سیمای ما / به کدامین گناه کشته شد؟! / برادر شهیدم رأیتو پس می گیرم / رأی ما کجاست؟ / مرگ بر دیکتاتور ، چه شاه باشه چه دکتر / احمدی پینوشته! ایران شیلی نمیشه

مصاحبه: حمید دهباشی از اندیشه جنبش سبز می گوید

اصل این مصاحبه در موج سبز آزادی آمده است. امّا نویسنده وبلاگ سیبستان به جهت خوانش آسانتر این مصاحبه طولانی، نکات درخشانش را جدا کرده و با تیتر آورده است. به قول صاحب سیبستان: حمید دباشی در این مصاحبه به طور قطع خود را در مقام یک اندیشور جنبش سبز تثبیت کرده است:

این یک پدیده تازه است

وقتی من امروز به وقایع اخیر و آنچه در ایران می گذرد نگاه می‏کنم، به خوبی واقفم که ما با یک پدیده تازه مواجهیم. در این بین همه سعی من بر این است که مراقب باشم تا برداشت‏ها، نظریه‏ها و استنباط‏های شخصیم را به این پدیده تحمیل نکنم، بلکه سعی می کنم تا از آن یاد بگیرم. به این ترتیب نحوه تفکر من با متفکرینی مثل اسلاوی ژیژک متفاوت است. سال ها و دهه ها می گذرد و روح این اشخاص از مسائل جاری ایران بی خبر است، بعد ناگهان در ایران حوادثی از این دست رخ می دهد و این متفکرین با لحنی قاطع به صرافت نظریه پردازی درباره ما می افتند.زبان تازه ای که از ذهن تازه خبر می دهدزبان فرهنگ سیاسی‏ای که ما امروز در ایران شاهدش هستیم، زبان جدیدی است. شکی ندارم که ما شاهد یک گذار نسلی، یعنی گذار از نوعی تفکر به نوعی دیگر هستیم. زبان نیروی حاکم هنوز همان زبان انقلاب و کودتا و مداخلات نظامی است. در حالی که این برای شما یک زبان قدیمی شده است و درست مصداق همان چیزی است که تحجر فکری نامیده می شود. فقط هم این افراد نیستند که تحجر فکری دارند. بلکه نیروهای اپوزیسیون خارج از ایران، مثل مجاهدین یا سلطنت طلب ها هم هنوز در دام این تفکر تحجری هستند و با مقولاتی از قبیل انقلاب فکر می‏کنند. بین تفکر طبقه حاکم در ایران، تفکر سلطنت طلب‏ها و تفکر مجاهدین شباهت وجود دارد. و شباهتش در این است که تفکرشان در یک حباب و در درون خلا شکل می‏گیرد، و برای همین جزیی از تجارب اجتماعی نسل شما نیست و در نتیجه مرتبا حرف از انقلاب است و از فرهنگ لغات مختصر و محدودی استفاده می کنند. حالا انقلاب یا آهنین است یا مخملین. کسانی که خودشان یک انقلاب آهنین کردند، حالا از یک انقلاب مخملین می‏ترسند.

این نسل دنبال انقلاب نیست
به نظرم نمی رسد که نسل شما به دنبال یک انقلاب دیگر است. گمانم نسل شما به نوعی بلوغ سیاسی و فکری رسیده است. بلوغی که نسل من فاقد آن بود و درست به همین منظور است که میگویم باید ساختار نهضت سبز را موشکافی کرد. اگر به نهضتهای تاریخ معاصر ایران به دقت نگاه کنی، متوجه میشوی که همه این نهضت ها، از نهضت باب گرفته، تا انقلاب مشروطه و نهضت انقلاب اسلامی، همگی به نوعی بازسازی یک فضای انقلابی بوده یا به قول حافظ: " فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم." اما این بار گمان نمی کنم نسل شما در پی در انداختن طرحی نو در ساختار سیاسی باشد. به نظرم امروز نسل شما با کمال بزرگواری و نسل من با کمال شرمندگی، چارچوب های کلی و ساختار جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن را پذیرفته و تنها به دنبال کسب حقوق مدنی اش در همان زمینه است.

گوشزد کردن حقوق ملت به دولت
اگر استنباط من درست باشد نه تنها در منطقه، بلکه در تاریخ تفکر سیاسی، شاهد تجربه جدیدی هستیم. یعنی با نسلی مواجهیم که به نوعی به بلوغ فکری و سیاسی‏ای رسیده و ‏خواستار آزادی‏های مدنی اش است. در واقع امروز این نسل شماست که به جمهوری اسلامی می‏گوید: "این قانون اساسی ماست و من به آن پایبندم." می گوید ماده 27 همین قانون اساسی به ما حق تجمع مسالمت آمیز و بدون خشونت را داده است. و این تنها چیزی است که ما می‏خواهیم. این قانون نمی گوید که شما فقط در صورتی حق تجمع دارید که در تایید دولت باشد، بلکه تاکید میکند که شما آزادی تجمع دارید. مردمی که بدون مجوز به خیابان‏ها می‏ریزند برای این نیست که دست به عملی غیر قانونی زده باشند، بلکه برعکس درست به این خاطر است که حقوق قانونی و اساسی‏شان نادیده انگاشته شده. این اصل اول این پدیده است. یعنی الان در شرایط کنونی ملت قانون‏مندتر از دولت است؛ این ملت است که دارد حقوق قانونی اش را به دولت گوشزد می کند و در پی احقاقش بر آمده. بحث تقلب و صحت انتخابات دیگر مساله اساسی نیست، بلکه موضوع اساسی این است که دولت به ملت اجازه عمل به یکی از مفاد مهم قانون اساسی جمهوری اسلامی را نمی دهد.

فکری که بر اساس عدم خشونت کار می کند
امروز نامه ای را خواندم از یکی از هم نسلان شما. خانم فاطمه شمس، همسر محمد رضا جلایی پور، خطاب به آقای حداد عادل نامه ای نوشته درباره همسرش که در بند است. امیدوارم کسی مجموع این نامه ها را جایی نگه دارد برای آیندگان ما. این نامه ها نمونه ای از فکری است که با خشونت عمل نمی کند. من فکر می کنم نسل شما اولین نسل عاشق ایرانی است و این نامه در حالی که خطابش شخص دیگری است و مساله اش در بند بودن همسرش، اما در واقع نامه عاشقانه زنی است به مردش. به صراحت باید بگویم از شعرهای عاشقانه فروغ به این سو، کمتر زن ایرانی را دیده ام که با این نجابت و زیبایی همسرش را در ملا عام دوست بدارد. با همه این تفاصیل، منظورم این است که امروز ما شاهد لحظه‏ ی نوینی در تفکر و عملکرد سیاسی ایران هستیم و گویی داریم به لحاظ فکری و عاطفی پوست می‏اندازیم. یعنی جامعه ما با توجه به تمام تجربیات قبلی اش، در حال پیدا کردن حیات جدیدی است.

چرخش معرفت شناختی
حرکتی که از انقلاب مشروطه شروع شده و انقلاب اسلامی را هم پشت سر گذاشته است، اكنون ناگهان دچار یک شیفت اپيستمولوژيك شده است. حرکت بعدي دیگر معلوم نيست. امکان حرکت اجتماعي اكنون بازتر است و کاملا غیر قابل پیش‌بینی خواهد بود. الفبای تفکر سیاسی انقلاب اسلامی، از یک سو از انقلاب مشروطه و از نهضت تنباکو آمده بود و به نوعی تکلیف انقلاب اسلامی از پیش تعیین شده بود. اما بعد از انقلاب با توجه به اتفاقاتی که افتاد و با توجه به نسج گرفتن جنبش ها و نهضت هایی مثل جنبش کارگری، جنبش دانشجویی، نهضت زنان، کمپین یک میلیون امضا، مبارزه با سنگسار، مبارزه برای احقاق حقوق زنان در پارلمان، مبارزه برای احقاق حقوق مدنی و حقوق بشر به تدریج شرایط به گونه ای ساخته شد که در نهایت منجر شد به این تغییر معرفت شناختی. برای همین به نظر من این نهضت سبز، نهضت برانداز جمهوری اسلامی نیست، چون براندازی اصلا برای این جنبش موضوعیت ندارد؛ این نهضت با یک تجربه سیاسی عمیق دویست ساله مسئله اش دیگر نه انقلاب است، نه کودتا و نه حرف های از این قبیل. از نظر من ما امروز با یک تغییر پارادایم در کل ساختار فرهنگ سیاسی مان مواجهیم. یک تغییر فکری و ماهوی در حال اتفاق افتادن است.

نافرنی مدنی روش کودتا و انقلاب نیست
نافرمانی مدنی یعنی تو وارد می‏شوی و برای لحظاتی در سیستم تاخیر ایجاد می‏کنی، اما بعد می‏گذاری تا سیستم دوباره به کارش ادامه دهد. یعنی فقط می خواهی در سیستم تاخیر ایجاد ‏کنی، ولی قصدت این نیست که کل سیستم را تعطیل کنی یا از کار بیاندازی. از همین جهت جنس نافرمانی مدنی با اعتصاب فرق می‏کند، مثلا بستن و باز کردن بازارها، جزو استراتژی‏های کودتا و انقلاب است.
شرایط نافرمانی مدنی باید متناسب با شرایط آن زمان باشد. بگذار بیشتر برویم سراغ جنبه ها و مثالهای عملی نافرمانی مدنی که یک نمونه اش خود گاندی است که فرضا لباسش را خودش نخ ریسی می‏کرد و لباس پارچه بافته انگلیسی نمی‏خرد. در خود ایران هم ما تجربه موفق مشابهی را در تاریخمان داریم و آن جنبش تحریم تنباکو است. جنبش تنباکو چگونه شروع شد؟ تنباکو تحریم شد و مردم دیگر تنباکو نمی‏کشیدند و به این ترتیب مبارزه منفی و یا به قول گاندی "عدم همکاری" با انگلیس شروع می شود.

مبارزه منفی جشن زندگی است
الان هم باید به مسائل داخلی ایران و مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه توجه کرد. جنبه‏های سمبلیک این نافرمانی مدنی هم مثل رنگ سبز یا الله اکبر گفتن روی پشت بام هاست که ما شاهدش هستیم. یک فیلمی اخیرا روی یوتیوب آمد که دختری با صدائی نالان که خیلی هم شبیه صدای فروغ است می‏گوید:"این جا کجاست؟" این نوع نگاه به نظر من درست نیست، چون قانون اول مبارزه منفی، مثبت فکر کردن به جهان است. شادی است. جشن زندگی است. سر سبزی است. امید است. یاس و ناامیدی و شهید پروری در آن جایی ندارد. مثلا می بینید کسانی که در سنین بالاتری هستند، در رسای ندا آقاسلطان شعر و مرثیه می‏سرایند، ولی ندا فقط یک فرد از این نسل قهرمان است. ندا برای ما تنها قهرمانی است که از دل یک نسل قهرمان در آمده. او به عنوان یک انسان و با اعتقاد به اصولی، در یک تظاهرات شرکت کرده و ناجوانمردانه کشته شده، اما نهضت باید ادامه داشته باشد. خاطره‏اش سبز است. باید جشن گرفت، نه سوگواری، نه عزا، نه مرگ بر این و آن و نه شهید پروری. باید از این مقولات گذشت. این را نباید فراموش کرد و تنها در این صورت است که این نهضت ادامه پیدا خواهد کرد.

نقش عرفان ایرانی در آموزش تسامح
ما باید در سنت‏های اجتماعی و دینی خودمان، در سنت‏های فلسفی، عرفانی و ادبی و فرهنگی خودمان، دنبال چنین مقولاتی بگردیم. مثلا مجتبی مینوی کتابی دارد به نام تسامح. او این کتاب را شاید پنجاه سال پیش نوشته و تسامح را برابر با واژه تولرانس گرفته است. بحث‏هائی را که آقای مجتبی مینوی در مقوله تسامح و معنی آن مطرح می‏کند بسیار جالب است، مینوی تسامح را مقابل تعصب می‏گذارد. ما باید برویم دنبال این مقولات. یا باید در عرفانمان دنبال رافت اجتماعی بگردیم.
شما به عرفان اسلامی که نگاه می کنید، متوجه می شوید که در واقع ترس کلامی و فقهی از خدا در آن تبدیل به عشق و محبت عرفانی نسبت به خدا می شود. به عبارت دیگر، فقه و کلام از خدا می ترسد، ولی عرفان خدا را دوست دارد. شاید به نوعی بشود گفت الوهیتی که مبدا و و معاد آن اسفار اربعه ملاصدرا بوده است، اکنون در جمهور خلق متجلی شده است و در نتیجه هر نوع هتاکی و اهانت و خشم و خشونتی که متوجه آحاد جمهور شود، در واقع متوجه ذات اقدس الهی است که اکنون محلی معتبر از حضور خود جز همین جمهور ندارد.

درک دیگری
بیایید در وضعیت کنونی و ببینیم "دیگری" ما در این نهضت سبز کیست؟ آیا بسیجی است؟ پاسدار است؟ صورت برادر خودت را باید در صورت بسیجی ببینی. صورت خواهر خودت را در صورت خواهران گشت ارشاد باید ببینی. یعنی او را طوری نگاه کنی که دشمنت را نبینی و به جایش بتوانی خواهرت را ببینی. دشمنت را نبینی و برادرت را ببینی. یعنی اگر اسلامی هستی، بتوانی جهان را از دید یک غیر اسلامی هم ببینی. اگر "سکولار" هستی، بتوانی از دید اسلامی ببینی. مرتب همه چیز را برگردانی. دیالکتیکی که باید برود در بطن تفکر ما.

هدف فقط کاهش خشونت است
کسانی، به خصوص بعضی از کسانی که در خارج از ایران زندگی می کنند، به قولی کنار گود ایستاده اند و مدام می گویند که همین امروز و فرداست که سپاه پاسداران و بسیجی ها به مردم ملحق شوند و این همان تفکر از نوع "لنگش کن" است. یا یک عده مدام می گویند ملت در حال قیام است و همین پس فرداست که حکومت سوسیالیستی سر پیچ بعدی منتظر ماست، ولی به نظر من اصلا مسئله بر سر این گونه حرف ها نیست. معلوم است که پاسدار برادر تو است. معلوم است که بسیجی برادر تو است. اما هدف این نهضت سبز تا جاییکه من آن را می فهمم، براندازی رژیم نیست. هدف فقط و فقط کاهش، نقصان و از بین بردن خشونت در سطح جامعه است. و این تفکر به تدریج منتقل خواهد شد و ریشه خواهد دواند و هم رژیم، هم پاسدار، هم بسیجی همگی به تدریج آن را خواهند فهمید.

ایران و اسلام
اسلام جزو لاینفک فرهنگ ایرانی است، هر چند فرهنگ ایرانی تنها محدود به اسلام نیست. در نتیجه و به طور قطع استنباط من از اسلام‏، نه ضد اسلام است و نه آنچه بعضی "سکولار" می خوانندش. چون از نظر من مقوله سکولار دیگر ارزش علمی ندارد. همان طور که می‏دانی همکار من جیل النجار و قبل از او هم کسانی مثل طلال اسد که از متفکرین برجسته‏ معاصر هستند، نشان داده‏اند که چیزی که ما به آن سکولار می‏گوئیم، در واقع همان مسیحیت است که در پوشش مقوله ای دیگر رفته و خود را "سکولار" می نامد. در ساختارشکنی نابی که جیل النجار از مقوله "سکولاریزم" کرده، نشان می دهد که چه طور خلق مقوله "مذهب،" واسطه جدایی مسیحیت از تاریخ ادیان و تلقین خود به صورت "سکولاریزم" است. کسانی که خودشان را "سکولار" می نامند هرگز به کنه جزم اندیشی خودشان پی نبرده اند. به این ترتیب همیشه قرائت‏های مختلفی از اسلام وجود داشته و قرائت‏های مختلفی همین الان از اسلام وجود دارد. باید با تسامح اجازه داد تا این قرائت‏ها، نه تنها قرائت‏هائی که از اسلام وجود دارد بلکه قرائت‏هایی که از جهان وجود دارد و محدود به اسلام نیست مطرح شوند. ما فرهنگ دیرینه‏ایی داریم و جزو لاینفک جهان هستیم. شرق کشورمان به یک بخش از جهان کشیده می‏شود، غرب کشورمان به بخشی دیگر از جهان. شمال به یک سو و جنوب به سویی دیگر‏. همان طور که قبلا اشاره کردم ما در چهارراه حوادث و تفکرات تاریخ بوده‏ایم و همچنان هم هستیم. فقط تک گوئی و تک ساحتی اندیشی و تنگ نظری است که این چند ساحتی بودن فرهنگ ما را نمی‏تواند ببیند و برتابد. چند ساحتی بودن فرهنگ ما تاب تحمل برای هر اندیشه منحصر به فردی را دارد ولی هیچ اندیشه منحصر به فردی نیست که توان تحمل چند ساحتی بودن فرهنگ ما را داشته باشد. هدف ایجاد یک حوزه اجتماعی است که این فرهنگ چند ساحتی ما، زمان و فرصت بروز پیدا کند و عقل عمومی Public reason از آن بیرون بیاید، که همه ما اعم از مسلمان و غیر مسلمان، متدین و غیر متدین را در بر بگیرد.

اسلام و تفکر فقهی
حرف من صد البته به معنای نفی تفکر فقهی و یا تفکر اسلامی در حوزه اجتماعی نیست. بلکه مساله اینجاست که این تفکر باید برای ایرانی هایی که دیگرگونه می اندیشند هم جا باز کند تا همان هرمنوتیکی که آقای شبستری از آن سخن می گویند، حوزه مدنی عام تری را شامل شود. در نحوه تفکر من که قائل به حوزه دموکراتیک ملی ام و به خرد جمعی اعتقاد دارم برای تفکر فقهی جایی وجود دارد، ولی متاسفانه امروز در تفکر فقهی ما جایی برای گفتمان های غیر فقهی وجود ندارد. و باز توجه و دقت داشته باش که می گویم غیر فقهی و نه ضد فقهی.

عدم خشونت و هنر
این یک نهضت سبز نوپا است که تازه بعد از سی سال در حال جوانه زدن است و از سوی دو تند باد تهدید می‏شود. یکی از سوی تفکر حاکم خشونت بار و یکی از سوی تفکر خارج از کشور و اپوزیسیون که همان قدر خشونت بار است. به قول نیما:" نازک آرای تن ساق گلی/ که به جانش کشتم و به جان دادمش آب/ ای دریغا به برم می‏شکند." این تصویر را باید در ذهنمان داشته باشیم و حفظش کنیم. منتها فراموش نکنیم که ریشه‏اش در سی سال تجربه تاریخی نسل توست. ریشه ی بسیار قویی دارد. ریشه‏اش در عاطفه‏های اجتماعی و خلاقیت‏های هنری، در شعر، موسیقی، سینما، عکاسی و هنر معاصر ماست. ریشه قوی‏ای دارد و از همه مهم‏تر، ریشه‏اش در تجربه سیاسی است که در سی سال گذشته اتفاق افتاده و از خشونت بری است. در واقع این نسل به این نتیجه رسیده است که با خشونت به نتیجه‏ای نمی‏رسد. منتها باید راجع به فرمان‏شکنی مدنی و عدم خشونت و مقولاتی مانند تسامح بیشتر اندیشید.
باید با برقرار کردن یک محاوره تاریخی و یک گفتگوی خلاق با گفتمان هایی که بر اساس اصل عدم خشونت شکل گرفته، منجر به باز شدن حوزه عمومی شویم و با استفاده از تجارب تاریخی این ملتها در هر گوشه دنیا، ببینیم چگونه این تجارب با تجارب ما می‏تواند هم‏خوانی داشته باشد. باید به دقت بررسی کنیم و ببینیم تطبیق این تجربه ها با تجربه ها و امکانات تاریخی ما به چه شکلی خواهد بود و نهایتا بازتاب عملکرد این اصول و آنچه در صحنه سیاست و حوزه اجتماع می گذرد در حوزه خلاقیت هنری و ادبی است.

جشن تولد یک فکر سیاسی جدید
الان ما شایسته یک جشن پیروزی هستیم. از نظر من علی رغم خشونت‏هایی که می‏بینیم، ما شاهد پیروزی تفکر و عملکردی بوده ایم که در نطفه تجارب تاریخی ما شکل گرفته و الان بدنیا آمده است. اگر حرفی که من می‏زنم محلی از اعتبار دارد، از نظر من الان زمان یک جشن تولد است. تولد یک تفکر سیاسی و یک عملکرد جدید. و دلسرد نشوید از ظواهری که خلاف آنچه من می‏گویم، می‏بینید. من همه ی اعتبارم و هر تجربه‏ای که دارم و هر چیزی که خوانده‏ام و مجموعه دانسته هایم را در گرو این حرف می‏گذارم که این تولد یک تفکر و یک عملکرد جدید، نوپا، شایسته، زیبا و سبز است.
* تمام عنوان ها از سیبستان است با اندک تصرف و ویرایش در متن.

درباره دباشی:
حمید دباشی استاد ایرانی دانشگاه کلمبیا، رئیس دانشکده مطالعات خاورمیانه و آسیا و نیز مدیر مطالعات کارشناسی ارشد در مرکز مطالعات ادبیات تطبیقی و جامعه در دانشگاه کلمبیای نیویورک می‌باشد.
حمید دباشی دکترای دوگانة خود را در رشته‌های جامعه شناسی فرهنگ و اسلام‌شناسی‌ از دانشگاه پنسیلوانیا دریافت کرد. علائق تحقیقی او شامل مطالعات تطبیقی فرهنگ‌ها و تاریخ تفکر اسلامی و تاریخ تفکر در ایران در دوران معاصر و قرون وسطی می‌باشد.
او از چهره‌های دانشگاهی نهضت ضد جنگ آمریکاست. او همچنین در زمینه‌های هنری نیز فعالیت دارد.

خبر: زيدآبادی ۳۵ روز در يک ’’قبر‘‘ بوده

خبر بستری شدن احمد زيدآبادی و فيض‌الله عرب‌سرخی دو تن از فعالان سياسی بازداشت‌شده در بيمارستان و نيز تشکيل نشدن دادگاه اين افراد در روز چهارشنبه ۲۸ مرداد، گمان‌ها در مورد شکنجه اين زندانيان را تقويت کرده است.
روز سه‌شنبه ۲۷ مرداد، برخی از سايت‌ها از وخامت حال احمد زيدآبادی و فيض‌الله عرب‌سرخی در زندان خبردادند. به نوشته‌ی پايگاه اينترنتی ’’موج سبز آزادی‘‘ ظاهرا اين دو تن به خاطر حضور در دادگاه تحت فشار قرار گرفته و مورد ضرب و شتم واقع شده‌اند. اين سايت همچنين از اعتصاب غذای زيدآبادی خبر داد.
مهديه محمدی همسر زيدآبادی روز دوشنبه ۲۶ مرداد توانست برای اولين بار پس از ۵۳ روز همسرش را در زندان ملاقات کند. البته اين ملاقات در خارج از ساعت اداری و در حالی صورت گرفت که هيچ‌کدام از ماموران اوين و کارمندان در محل کارشان حضور نداشتند و سالن ملاقات کاملا خالی بوده.
محمدی می‌گويد در آن روز حال زيدآبادی خوب بوده و طوری نبوده که بخواهد در بيمارستان بستری شود اما وی از اعتصاب غذای ۱۷ روزه همسرش در زندان خبر داد.

به گفته‌ی وی زيدآبادی بلافاصله پس از بازداشتش در نيمه‌شب و انتقالش به سلول انفرادی بند ۲ الف، اعلام اعتصاب غذا می‌کند ولی تا ۱۷ روز هيچکس حتی در سلول او را باز نمی‌کند. مهديه محمدی می‌گويد:
«درتمام طول اين هفده روز هيچ احدی سراغش نرفته. يعنی در اتاقی يک متر در يک مترونيم تنها بوده. می‌گفت هيچ صدايی آنجا نمی‌آمده. اصطلاحی که به کار برده اين که دقيقاً مثل يک قبر بوده. اين اصطلاحی‌است که همه‌ی اين آقايان و خانم‌هايی که خانواده‌هايشان رفتند ملاقاتشان، به‌کار برده‌اند. جايی بوده که مثل يک قبر بوده. هيچ صدايی نمی‌آمده و هيچ احدی را ظرف اين هفده روز نديده».
همسر زيدآبادی به نقل از وی می‌گويد که پس از ۱۷ روز در حالی که تقريبا نيمه‌بيهوش بوده او را به بهداری منتقل می‌کنند و پزشک آنجا به وی توصيه می‌کند که اعتصاب غذايش را بشکند چرا که هيچکس صدای او را نخواهد شنيد و هيچکس حتی نمی‌د‌اند او در کجاست.
بعد از شکستن اعتصاب غذا، زيدآبادی را دوباره به همان سلول قبلی منتقل می‌کنند جايی که به گفته‌ی خودش غيرقابل توصيف بوده. زيدآبادی به همسرش توضيح می‌دهد که پس از چند روز دچار جنون شده و حتی قصد خودکشی داشته است. مهديه محمدی می‌گويد: «خودش می‌گفت دچار جنون شدم. يعنی يک حالت توهم پيدا کرده بود و همه‌اش داد و فرياد می‌کرده. اصلاً می‌گفت به فکر اين بودم که يکجوری خودم را از بين ببرم. ولی هيچی پيدا نمی‌کردم که خودم را بکشم. و بعد ديگر شروع کرده داد و بيداد و سروصدا. بعد که ديدند دارد ديوانه می‌شود، آمدند او را بردند يکجای ديگر که نمی‌دانم آن جای جديد کجاست».
دکتر احمد زيدآبادی، عضو سازمان ادوار تحکيم وحدت، روزنامه‌نگار و تحليلگر سياسی همچنان در سلول انفرادی است با اين تفاوت که بازجويی می‌شود و حداقل در روز با يک انسان ديگر که بازجوی اوست ارتباط دارد. به او کتاب وصيت‌نامه آيت‌الله خمينی را داده‌اند و در مجموع به همسرش گفته که وضعيت سلول فعلی او با سلول قبلی قابل مقايسه نيست.
او همچنين به همسرش گفته «مرا مجبور کرده‌اند در دادگاه روز چهارشنبه شرکت کنم و بگويم که زندگی سياسی‌ام را کنار خواهم گذاشت».
هيچکس نمی‌داند عرب سرخی کجاست
فيض‌الله عرب‌سرخی عضو سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی زندانی ديگری است که اين‌روزها خبر بستری شدنش در بيمارستان شنيده می‌شود. ’’نوروز‘‘ پايگاه خبری جبهه مشارکت نوشته که وی پس از سر باز زدن از حضور در دادگاه مورد ضرب و شتم قرار گرفته و هم‌اکنون در بيمارستان بقیةالله تهران بستری است.
مريم قدس همسر عرب‌سرخی می‌گويد هيچ اطلاعی از وضعيت همسرش ندارد و ۴۴ روز است که نه می‌داند او کجاست و نه هيچکس خبری از وی دارد. او می‌گويد: «آقای خداياری که آزاد شدند و من ديشب رفتم ديدمشان، اصلاً نمی‌دانست که عرب‌سرخی زندان است. تا من را ديد گفت، آقای عرب کجا هستند؟ گفتم، ايشان هم که زندان هستند، با شما هستند. گفت من نمی‌دانستم. يعنی اينها آنجا کاملاً در قرنطينه‌ی خبری هستند و هيچ کدام اصلاً نمی‌دانند در چه وضعی هستند. فقط مثلا بازجوها روزهای آخر می‌گفتند که اصلاً قسمت آنها قسمت ديگری است، بخش ديگری است که ما اصلاً اطلاعی نداريم. يعنی حتا وزارت اطلاعات و قوه قضاييه هم ظاهراً اطلاعی ندارند».
خانم قدس می‌گويد که در مراجعه يکی از بستگانشان به بيمارستان بقیة‌الله برای پيگريی وضعيت همسرش به او گفته شده که چنين شخصی در اينجا بستری نيست.
وی ادامه می‌دهد که عليرغم خواست قلبی‌اش گويا ناچار است که خبر مصدوم شدن همسرش را تاييد کند: «اين خبر را مجبورم ناخواسته تأييد کنم. اگرچه دلم نمی‌خواهد تأييد کنم ولی لابد بلايی سرش آمده که اصلاً اينها نمی‌خواهند حتا صدايش شنيده بشود، نمی‌خواهند ديده بشود. من به‌عنوان همسر ايشان طبيعی است که نگران می‌شوم».
وکلا هم بی‌خبرند
وکلای مدافعان اين زندانيان تا به حال نه اجازه‌ی ملاقات با آنان را داشته‌اند و نه حتی توانسته‌اند پرونده‌ی موکلانشان را ببينند. اين وکلا حتی هنوز نتوانسته‌اند وکالتنامه‌شان را به امضای موکلان برسانند.
مهديه محمدی می‌گويد در حالی که روز دوشنبه زيدآبادی به او گفته که چهارشنبه در دادگاه حاضر خواهد شد، وکيل او اصلا هيچ اطلاعی از برگزاری دادگاه نداشته است. وی می‌گويد: «آقای شريف گفتند با برگزاری اين دادگاه من اصلاً حضور پيدا نمی‌کنم. برای اين که وکيل بايد حداقل يک يا دو هفته قبل خبر داشته باشد. من بايد پرونده را بخوانم، بايد لايحه روی پرونده بگذارم و بتوانم دفاع کنم. ولی اگر قرار باشد اين طوری برايشان دادگاه بگذارند، من حضور پيدا نمی‌کنم. چون آقای شريف هنوز حتا نتوانسته وکالتنامه‌اش را به امضای آقای زيدآبادی برساند».
همسر عرب‌سرخی نيز از تلاش‌های وکيل همسرش برای امضای وکالتنامه و بی‌اثر بودن اين تلاش‌ها تا کنون می‌گويد: «آقای دکتر نعمت احمدی وکيل‌شان هست که من تا هفته‌ی پيش هم که با ايشان تماس داشتم متأسفانه حتا موفق نشده بودند وکالتنامه را به قاضی تحويل بدهند. ظاهراً قاضی‌ پرونده‌ی همسرم، محمد‌زاده نامی است که بعد از چند ساعت که آقای احمدی جلوی اوين معطل بودند، گفته الان وقت ندارم و نمی‌توانم ببينم و امضای قاضی حداد را هم نمی‌شناسم! بعد ايشان گفته که خب من فردا بيايم؟ گفتند، نه من فردا هم نمی‌آيم و بايد در يک تشييع جنازه‌ شرکت کنم. تا چند روز پيش که اطلاع دارم، هنوز نتوانسته بودند که اصلاً وکالتنامه را تحويل ايشان بدهند. يعنی بعد از چهل و خرده‌ای روز».
بی‌خبری از ساير فعالان سياسی زندانی
در همين حال اخباری مبنی بر وخامت حال سعيد حجاريان، عضو جبهه مشارکت نيز منتشر شده است. وی که به علت سوءقصد ۱۰ سال پيش، روی صندلی چرخدار می‌نشيند و قادر به تکلم درست نيز نيست، به يک ساختمان خالی در يک منطقه نظامی منتقل شده و خانواده‌اش تنها يک بار توانسته‌ با او ديدار کند. اعضای خانواده‌ی حجاريان با چشم‌های بسته به محل اقامت وی برده شده‌اند بنابراين نمی‌دانند که اين ساختمان در کجا قرار دارد.
شب گذشته نيز تعدادی موتورسوار به در خانه‌ی حجاريان مراجعه کرده و زنگ در را به صدا درآورده‌اند اما اهالی خانه در را به روی آنان باز نکرده‌اند.
مصطفی تاجزاده عضو ديگر سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی نيز جزو کسانی است که تا به حال هيچ خبری از او منتشر نشده و خانواده‌اش در بی‌اطلاعی کامل به سر می‌برند.
فخرالسادات محتشمی همسر حجاريان می‌گويد هربار که برای ملاقات می‌روند به آنها گفته می‌شود که چون هنوز بازجويی از وی ادامه دارد، بنابراين ممنوع‌الملاقات است. اين در حالی است که بسياری از کسانی که با خانواده‌هايشان ملاقات کرده‌اند همچنان تحت بازجويی هستند. محتشمی می‌گويد اين امر نشان می‌دهد که پرونده‌ی همسرش هيچ موردی نداشته و تنها سعی بر پروند‌ه‌سازی او می‌شود.
هيچ فريادرسی نيست
ظاهرا خانواده‌ی اين افراد از پيگيری وضعيت زندانيانشان در سيستم قضايی ايران نااميد شده‌اند. آنها می‌گويند هيچ کس نيست که به فرياد ما برسد.
مهديه محمدی همسر زيدآبادی می‌گويد: «من واقعاً از هر انسانی که يک‌ذره وجدان دارد می‌خواهم که به داد ما برسد. فاصله‌ی مرگ و زندگی شوهران ما مثل يک مو باريک است. باور کنيد ما به راحتی آقای زيدآبادی را از دست داده بوديم. يعنی ايشان با آن اعتصاب غذا می‌توانسته از بين برود. با آن حالت جنون می‌توانسته خودش را بکشد. و من نمی‌دانم، واقعاً هيچ احدی نيست به داد ما برسد و ما را از اين شرايط نجات بدهد؟»
مريم قدس همسر عرب‌سرخی با اشاره به گذشته‌ی شوهرش و زحماتی که وی برای استقرار جمهوری اسلامی کشيده می‌گويد: «هيچکس انتظار ندارد با کسانی که بچه‌های خود اين انقلاب بودند اين طور رفتار شود. همسر من برادر دو شهيد است. عمری برای همين نظام کار کرده. خيلی زشت است. بازتاب‌های خوشايندی نخواهد داشت. اين را می‌گويم چون می‌دانم مسئولين هم حتماً می‌بينند و گوش می‌دهند، بلکه به هرحال به خودشان بيايند».
نويسنده: ميترا شجاعی تحريريه: کيواندخت قهاری news.gooya.com

خبر: آزادی ژیلا بنی یعقوب



28 مرداد 88
ساعتی پیش خبر رسید که ژیلا بنی یعقوب (روزنامه نگار انزلیچی) از زندان اوین آزاد شده است. این در حالی ست که همسر ایشان (بهمن احمدی) همچنان در بند است. ژیلا بنی یعقوب دبیر سرویس اجتماعی روزنامه سرمایه بود و سردبیر وب‌گاه کانون زنان ایرانی است. بنی‌یعقوب در سال ۲۰۰۹ برنده جایزه شجاعت در روزنامه‌نگاری شد. ژیلا بنی یعقوب در شهرستان بندر انزلی متولد شد. او سالها در تحریریه مطبوعات مختلف از جمله روزنامه‌های نوروز، وقایع الاتفاقیه، سرمایه و... فعالیت داشته‌است . در سال ۲۰۰۹ میلادی «بنیاد بین‌المللی رسانه‌های زنان»، «جایزه شجاعت در روزنامه‌نگاری» را به وی اهدا کرد. او ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در جریان پیامدهای اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری ایران بازداشت شد. امروز همچنین روز تولد ایشان است.
از اوین همچنین خبر می رسد که خانواده های مهسا امرآبادی (روزنامه نگار) و محمدرضا جلایی پور (دانشجوی جامعه شناسی) با گذاشتن وثیقه 200 میلیون تومانی در انتظار آزادی عزیزانشان هستند.

خبر: ۱۰۳ کاریکاتوریست عدم حضور خود در دوسالانه کاریکاتور تهران اعلام کردند

متن کامل این بیانیه که در سایت ‌‌کاریکاتور ایرانی (persian Cartoon) منتشر شده به شرح زیر است:
به نام خدا
وقايع پس از انتخابات رياست جمهوري ايران، چنان انعکاس بين المللي يافت که کم تر کسی از آن بي خبر است.همان طور که مي دانيد، مردم ايران با حضوري چشمگير و کم سابقه در انتخابات، خواهان بهبود وضعيت جامعه شدند اما اتفاقات ناگوار پس از آن، همه را متاثر کرد.روند اتفاقات اخير به گونه اي است که هيچ انسان آزاده اي نمي تواند چشمان خود را بر آن ببندد و دم برنياورد.کاريکاتوريست ها که همواره در کنار مردم، سعي در به تصوير کشيدن رنج ها و انتقاد از کاستي ها و نکوهش خشونت و ترويج روح عدالت طلبانه داشته و همواره نداي صلح طلبي سرداده اند در شرايط حاضر همچون گذشته خود را در کنار مردمي مي بينند که اين گونه مورد بي مهري واقع شده اند.ما کاريکاتوريستها همواره تلاش کرده ايم با آثارمان، مردم افسرده از انبوه فشار و رنج را بخندانيم؛ اما چگونه مي توان کشته شدن برادران و خواهران بي گناهمان را دید و باز هم خنديد و خنداند؟در اين شرايط، نهمين دوسالانه بين المللي کاريکاتور تهران نيز از راه مي رسد.از آن جا که نشاط فرهنگي در جامعه پس از رخدادهاي اخير از ميان رفته است، ما لزوم برگزاري چنين دوسالانه اي را به مصلحت ندانسته، خنديدن و خنداندن در فضاي کنوني را به دور از احساس مسووليت مي دانيم.بنا بر این، ما کاریکاتوریست هاي امضا کننده بيانيه، در این دوره از جشنواره بزرگ و پرافتخار بين المللي - که پيش از اين برآمده از همبستگي و همفکري کارتونيست هاي حرفه اي ايراني بوده و با تلاش اکثريت امضاکنندگان زير برگزار شده است - شرکت نکرده و از همکاری در برگزاری آن خودداری خواهیم کرد.
امضا کنندگان بیانیه:1- آروین2- ناهیده آسیابی3- مهدی آقاجانی4- مجتبی ادیبی5- مجید ادیبی6- علی اسدی7- لیلا افسری8- رضا امیر ریاحی9- سپیده انجم روز10- رویا انوشه11- مهران ایرانلو12- محسن ایزدی13- صادق باقری14- حامد بذرافکن15- رحیم بقال اصغری16- سعید بهداد17- حمید بهرامی18- وجیهه پری زنگنه19- پیام پورفلاح20- نعیم تدین21- یحیی تدین22- عبدالعباد تقوی23- مهدی تمیزی24- عبدالهادی ثنایی25- سعید جانقربان26- شهاب جعفرنژاد27- جواد جعفریان28- محمود جوادی29- بزرگمهر حسین پور30- هادی حیدری31- ساسان خادم32- نازنین خامی33- محمد خدادادی34- حسین خسروجردی35- مرتضی خسروی36- حمید خلقی37- بهنام خمیسی38- محمدعلی خوشکام39- حمیده خیابانی40- حسام دادخواه41- رحمان دادگستر42- بهتاش داورپناه43- سعید داوری44- حمیدرضا داودی45- علی درخشی46- پریا دهقانی47- خشایار رادافشار48- فرشید رجبعلی49- جمال رحمتی50- مریم رحیمی51- هادی رحیمی52- سعید رزاقی53- اردشیر رستمی54- داریوش رمضانی55- کیانوش رمضانی56- شیوا زمانفر57- کیارش زندی58- کیوان زرگری59- افشین سبوکی60- پویا سیدکاظمی61- فاطمه شکول62-مهدی صادقی63- حمید صادقیان64- حسین صافی65- مجید صالحی66- محسن ظریفیان67- احمد عبداللهی نیا68- احمد عربانی69- مهدی علی بیگی70- فائز علیدوستی71- جواد علیزاده72- امین علی نیا شالی73- نوشین عمراهی74- آرش فرخی75- حسام فطرتی76- محمد فیض آبادی77- شیرین قلی پور78- مجید کاظمی79- مهدی کریم زاده80- احسان گنجی81- قاسم لطفی82- فیروزه مظفری83- بهار موحد بشیری84- امین مویدی85- شهناز مهی86- علی میرایی87- آیت نادری88- مهنام نجفی89- علیرضا نصرتی90- مریم نورمحمدزاده91- سعید نوروزی92- مانا نیستانی93- وحید نیک گو94- پانته آ واعظ نیا95- هومن هادیزاده96- علی هنرور97- محمد سجاد طاهری98- محمود محمد تبریزی99- سعید نعمتی100- سلمان رئیس عبداللهی101- پیمان رضایی102- بیژن اسدی پور

خبر: بیانیه‌ اعتراضی بیش از ۱۲۰ پزشک: سلامت روانی مسئولان کشور بررسی شود


بیش از 120 پزشک و استاد دانشگاه در مورد رویدادهای پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بیانیه ای منتشر کردند. به گزارش تابناک در این بیانیه که در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شده ضمن اعتراض به رفتارهای ناشایست و خشن با معترضین به نتیجه انتخابات بر شناسایی و محاکمه عاملان و آمران فجایع حوادث اخیر تاکید شده است. متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:

نظر به اهميت و نقش بي نظير انسان و سالم در تامين توسعه پايدار و عادلانه در كشور بي شك اگر اين سرمايه انساني و اجتماعي ناديده گرفته شود و يا كم انگاشته شود شيرازه نظام ملي در معرض آسيب و تهديد جدي قرار خواهد گرفت.ملت فهيم و معزز ايران روز جمعه بيست و دوم خرداد ماه 88 فارغ از تعلقات و گرايش هاي فكري و سياسي صرفا با استناد به ضرورت بهره گيري از حقوق شهروندي شان براي تعيين سرنوشت اجتماعي و سياسي كشور با شور و شوقي وصف ناپذير در انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري مشاركت جسته و قدرت ملي ايران را در عرصه بين المللي نشان دادند.مردم هوشمند ما با حضور شكوهمند خويش در اين انتخابات به تكليف شهروندي عمل كرده و صبغه جمهوريت نظام سياسي كشور را بيش از پيش تقويت نمودند. به يقين اين اميد نيز در رخسار ملت مشهود بود كه به سياق سابق خواهان پاسداري از آراي خود هستند و بر آنند كه دستاورد حضورشان آنان را در رسيدن به جامعه اي آزاد ياري رساند.با اظهار تاسف از حوادث غمباري كه به موجب ضعف تدبير و خروج از انصاف و داد در تامين حقوق حقه بخش عظيمي از راي دهندگان رخ داد متاسفانه شاهد آن هستيم كه شيريني مشاركت فوج فوج آحاد قشرها و گروه هاي اجتماعي در انتخابات دوره دهم رياست جمهوري به كام همه اعم از مردم و مسئولان تلخ شد.رفتار مسئولان و برخي از افراد و گروههاي غير رسمي سبب توهين به حرمت منتقدان و معترضان شد و در بسياري از موارد آسيب هاي جسماني و رواني شهروندان را در پي داشت و سلامت مردم را به مخاطره افكند.امضا كنندگان اين بيانيه به سبب دانش خود در حوزه پزشكي به شدت نگران لطماتي هستند كه به سلامت جسماني رواني اجتماعي و معنوي شهروندان و جامعه وارد مي شود. يقينا فراگيري اين آسيب ها در دايره معترضين به نتيجه انتخابات دهم رياست جمهوري محدود نشده بلكه گريبان همه اعم از مسئولين و مردم ايران را خواهد گرفت بلاشك علاوه بر بازداشت شدگان معترض كه در معرض برخوردهاي شديد فيزيكي و روحي قرار مي گيرند ساير مردم نيز به موجب حس محبت به هموطنان دچار دلمردگي ياس و آسيب رواني و اجتماعي و حتي اختلالات روان تني مي شوند.چگونه مي‌توان به دنبال بسيج همه امكانات ظرفيت‌ها و قابليت‌ها براي جامه عمل پوشاندن و تحقق توسعه و عدالت بود. ليكن از بديهي‌ترين لوازم آن كه حضور انسان سالم در جامعه سالم است چشم پوشي نمود.نگارندگان اين بيانيه كه هر يك عضوي از جامعه پزشكي و دانشگاهي كشور بوده و دغدغه حفظ سلامت همه جانبه اهالي اين مرز و بوم را دارند ضمن پشتيباني از نامه هاي سرگشاده استاد فرزانه جناب آقاي دكتر ايرج فاضل و برخي از بزرگان جامعه حقوقي كشور در مذمت رفتارهاي ناشايست و خشن با معترضين به نتيجه انتخابات و اعلام ابراز ناخشنودي دردمندانه نسبت به فجايعي كه در هفته هاي اخير اتفاق افتاده و همدردي سوگوارانه با خانواده هاي شهدا و زندانيان و آسيب ديدگان اين وقايع و ضرورت پرهيز از آن را تاكيد مي نمايند. همچنين مصرانه از دست اندركاران امور در كشور مي خواهند كه از طريق شناسايي و محاكمه آمرين و عاملين اين جنايات و توقف اخذ اعتراف در شرايط غير عادي رواني و جسمي از زندانيان و عدم پخش آن از تلويزيون كه آثار سو رواني بر جامعه خواهد داشت و توقف دستگيري افراد خوشنام و خدمتگزار و آزادي هر چه سريعتر زندانيان سياسي سبب رفع تنش و خشونت در كشور گردند.در پايان لازم به تاكيد است كه از اين پس در بررسي صلاحيت افرادي كه عهده دار مسئوليتهاي كليدي كشور خواهند شد لازم است سلامت رواني آنها توسط يك كميته آگاه و مورد تائيد جامعه پزشكي مدنظر قرار گيرد.


امضاکنندگان:‌ دكتر رضا ملك زاده ـ دكتر علي نوبت ـ دكتر سيدعلي ملك حسيني ـ دكتر حسن عارفي ـ دكتر مسلم بهادري ـ دكتر مصطفي معين ـ دكتر بهروز برومند ـ دكتر مسعود كنزي ـ دكتر احمدعلي نوربالا ـ دكتر محمدرضا ظفرقندي ـ دكتر محمدحسين ماندگار دكتر اصغر آقامحمدي دكتر بهزاد آرمين دكتر علي امامي ميبدي دكتر غلامرضا انصاري دكتر فرساد ايماني دكتر حسن ارگاني دكتر محمدعلي بيطرف دكتر فرهاد بي نياز دكتر حسين بنازاده دكتر مليحه برازنده دكتر علي پورفتح الله دكتر علي جوادزاده دكتر كوروش جعفريان دكتر انوشه حقيقي دكتر رضا فريدحسيني دكتر جمشيد حاجتي دكتر مرتضي خسروآبادي دكتر مرتضي خيرآبادي دكتر عبدالرضا شيخ رضايي دكتر اصغر راميار دكتر جهانگير رافت دكتر هادي روزبه دكتر علي حاج زينعلي دكتر فريدون سيامك نژاد دكتر ميرمصطفي سادات دكتر عباس سليماني دكتر رسول ميرشريفي دكتر كاظم آشفته دكتر ابوالقاسم اباسهل دكتر زهرا احمدي نژاد دكتر مصطفي آقامحمدي دكتر رحيم آقازاده دكتر حسين برادران دكتر محمد بيات دكتر حسين علي بخشي دكتر فرشته بقايي دكتر مرتضي تقوي دكتر سيدعلي جزايري دكتر محمدمهدي حفيظي دكتر ايرج حريرچي دكتر اكبر حسيني دكتر سيدمحمدرضا خاتمي دكترمحمدرضا خواجوي دكتر شهاب دولتشاهي دكتر خسرو رهبر دكتر احمدرضا روفيگري دكتر هوشنگ اميررسولي دكتر علي زماني دكتر سعيد سمنانيان دكتر جواد سليمي دكتر علي كاظمي سعيد دكتر مجتبي سالاري فر دكتر صديقه شمس دكتر علي شكوري راد دكتر شهباز خاني دكتر ابوالفضل شجاعي فر دكتر محمدعلي صحرائيان دكتر عباس صابري دكتر سياوش صحت دكتر محمد طائب پور دكتر علوي دكتر جمشيد عليزاده دكتر هادي غفراني دكتر سهيل فدايي دكتر جعفر فره وش دكتر حسين فروتن دكتر سيدمحمد قدسي دكتر زرين تاج كيهاني دوست دكتر عباس كبريايي زاده دكتر مرتضي كلهر دكتر كلاني دكتر ليلي كوچك زاده دكتر محمدصالح گنجويان دكتر مجتبي ميري دكتر مجيد معيني دكتر محمود معتمدي دكتر افلاطون مهرآئين دكتر داود منادي زاده دكتر محمدرضا نيكوبخت دكتر اتابك نجفي دكتر شاكري دكتر محمد شيراني دكتر كوروش شهبازي دكتر محمدعلي صديقي گيلاني دكتر سعيدصادقيان دكتر وحيد ضيايي دكتر محمدرضا عباسي دكتر عزت اله عبدي دكتر محبوبه حاج عبدالباقي دكتر حسين فائزي پور دكتر فيروز فصيحي دكتر عليرضا فرزاد دكتر حسين قليچ نيا دكتر عسگر قرباني دكتر عليرضا كريمي يزدي دكتر محمد كاخكي دكتر رضا رئيس كرمي دكتر كريميان دكتر ابراهيم كسائيان دكتر محمدقاسم محسني دكتر علي ميرمظفري دكتر عليرضا مفيد دكتر مجتبي مجتهدزاده دكتر فريدون معماري دكتر رسول ميرشريفي دكتر ايرج نجفي دكتر منصور نصيري كاشاني دكتر فرهاد واعظ زاده دكتر محمدرضا يزدان خواه دكتر علي يعقوبي و تعداد كثيري از امضا همكاران ارجمند.

خبر: نامه جالب توجه دکتر پیام فاضل به رهبری

خلاصه: نویسنده در آغاز نامه تاکید کرده است که این نامه را در پاسخ به نامه شماره 78188/8 مورخ 10 اردیبهشت 1388 جنابعالی که توسط معاون اول سفارت جمهوری اسلامی جناب آقای اسلامیان به اینجانب تحویل شد می نویسد و کپی نامه مقام رهبری را برای "جرس" ارسال کرده است. دکتر پیام فاضل از پزشکان بدون مرز و عموزاده دکتر ایرج فاضل وزیر سابق بهداشت است. تاکنون چندین کتاب به قلم این پزشک ایرانی منتشر شده است:


جناب آقای خامنه ای؛ رهبر محترم جمهوری اسلامی ایران
این نامه را در پاسخ نامه شماره 78188/8 مورخ 10 اردیبهشت 1388 جنابعالی که توسط معاون اول سفارت جمهوری اسلامی جناب آقای اسلامیان به اینجانب تحویل شد می نویسم. (پیوست) از نامه شما متشکرم و از آن که با وجود مسئولیت های خطیرتان به پاسخ به نامه من مبادرت ورزیدید خشنود شدم.
من یک فرزند این انقلاب هستم. شما مرا از کودکی بخوبی می شناسید. با وجود این که این روزها برچسب های بیگانه، منافق، مخملی و غیر ذلک را به آسانی و ارزانی به افراد می زنند من با دلایل محکم یادآوری می کنم که هنوز فرزند این انقلاب و ایران عزیز هستم. برچسب منافق زیبنده ی فرزندی چون من نیست از آنجا که چندین بار بعنوان یک شهروند ایرانی و جهانی و یک نویسنده ی زمینه ی روانپزشکی اجتماعی و تربیت استراتژیک، برای محکومیت فعالیت های تروریستی سازمان مجاهدین خلق به سران کشورهای اروپا و آمریکا و سازمان ملل شکایت کردم و افتخار آن را دارم که یکی از عوامل موثر در ثبت اسم این سازمان جنایت پشه در لیست سازمان های تروریستی دنیا بوده ام.
برچسب سفاهت که به افراد پیشینه داری مثل آقای منتظری عنایت شده نیز بر من روا نیست که اولین پزشک بدون مرز ایرانی و نویسنده 24 اثر علمی فرهنگی بین المللی هستم و چند نمونه از کتب بنده نیز حضورتان تقدیم شده است. برچسب انگلیسی هم شایسته ی من نیست چون علی رغم آنکه چندین سال است که واجد شرایط دریافت تبعیت انگلستان هستم و علی رغم مواجه بودن با مشکلات فراوان برای ویزا و سفرهای بین المللی برخلاف توصیه مسئول کنسولی کنونی سفارتخانه آقای فقیه، از گرفتن پاسپورت انگلیسی اکراه داشته و تنها و تنها با افتخار، تابعیت ایران عزیز را دارم. داشتن پاسپورت رژیمی که تنها چند دهه پیش بزرگانی چون ماندلا و گاندی را آزار می کرد مایه مباهات من نخواهد بود.
تمامی دنیا و خدای من شاهدند که در 31 کشور دنیا مایه ی افتخار و سرافرازی کشور عزیزم ایران بوده ام. ممکن است بپرسید پس چرا در ایران مشغول به خدمت نیستم. پاسخ آن که در زمانی که فرزندان ناخلف، بی ریشه و بی خردی چون احمدی نژاد بر مسند قدرتند، فرزندان خلفی چون من به هجرت سر می کنند. بیاد دارید که وقتی مجروح بودید با پدرم برای قالب گیری دندان شما به بیمارستان قلب آمدیم؟
به خاطر دارید که پدرم مرا بعلت نبوسیدن دست شما شماتت کرد و من صادقانه در حالی که کودکی 13 ساله بودم قد برافراشته گفتم: من به جز خدای عظیم به هیچ کس تعظیم نمی کنم! شما پدرم را نصیحت کرده و گفتید این پسر پیرو رسول خداست، آزارش ندهید.
سال 1997 با پزشکان بدون مرز به کره شمالی رفتم و اولین فرد خارجی بودم که از تعظیم در مقابل مجسمه ی آسمان خراش کفر و شرک "کیم ایل سانگ" ابراهیم گونه خودداری کردم. این حرکت در رسانه های بین المللی ثبت و مایه افتخار ایران شد. روزنامه ها و تلویزیون های غربی این فرزند رشید ایران را با این عنوان معرفی کردند: دکتر پیام فاضل، پزشک بدون مرز ایرانی: به جز خدای عظیم بر هیچکس تعظیم نخواهم کرد. مسئولین کره شمالی با خشم بسیار تصاویر سفرای جمهوری اسلامی و کشورهای عربی را در حال تعظیم به مجسمه به من ارائه کردند و من مجدداً از این عمل شرک آمیز سرباز زدم.
آقای خامنه ای، برچسب دشمن و بیگانه هم بر من سزاوار نیست که از محرمترین خانواده ی اطباء انقلاب می آیم. پدرم دکتر هوشنگ فاضل سرپرست سابق وزارت بهداشت و دندان پزشک معتمد شماست که دندان های مصنوعی که هم اکنون طعام شما را می جود، دسترنج ایشان است که همیشه به رایگان تقدیمتان کرده اند. عموزاده ی دکتر ایرج فاضل وزیر سابق بهداشت، علوم و مشاور پزشکی شما هستم، جراحی که جان شما را از مرگ حتمی پس از سوء قصد شوم دشمنانتان نجات داد و اکنون از آنچه می گذرد به فریاد آمده است.
آری، من خودی تر از خودی ها هستم بهمین سبب بود که چند نسخه از آخرین کتاب هایم را در فروردین ماه 1388 با نامه ای به یاد مهربانی هایی که از شما و دوران کودکی بیاد داشتم برای شما فرستادم. نامه ی من و کتاب ها در دفتر شما موجود است.
کتاب هایم را در پاره ای از سجاده ی سبز دوران کودکی پیچیده و به هدیه به شما، رئیس جمهور پیشین آقای احمدی نژاد، وزارت علوم و وزارت بهداشت فرستادم.سجاده ای که به اشک نمازشب کودک 12 ساله ای که شیون "العفو" شبانه اش خانواده اش را بی قرار می کرد، آراسته است. آن موقع نه "مخملی" در کار بود، نه "سبز" جرم بحساب می آمد.
جالب اینکه پاره ای از این سجاده ی سبز با چندین کتاب و دستاورد فرهنگی ام را به هدیه، چند روز قبل از انتخابات با پست سفارشی برای آقای مهندس موسوی نیز ارسال کردم. بسته های شما و وزارتخانه ها رسید اما کتاب های آقای مهندس موسوی، و قطعه سجاده ی اشک آراسته ی من ضبط شد و اکنون پس از گذشت حدود 60 روز بدست ایشان نرسیده است. چگونه می توان باور کرد که انتخابات بدون خدشه بوده، وقتی حتی کتب علمی و پاره ای از سجاده ی اشک آلود کودکان این انقلاب به اسارت می رود؟! لطفاً بگویید پاره سجاده و کتب اسیر مرا به ایشان بدهند.
معلمین من محمد رضا حکیمی نویسنده برجسته ی جهان شیعه، شیخ محمود تحریری عزیز و محبوب امام و آیت الله دریاباری بوده اند. دکتر ولایتی مشاور وفادار شما نیز در دوران جوانی با من کتابی نوشتند. البته ایشان سریع می خواندند و بنده قلم می زدم! من منافق، بیگانه، نامحرم و دشمن نیستم و این نامه را از آنجا می نگارم که شما را هنوز دوست و پدر پیر خود می دانم. پدری که به آتش بسیار نزدیک شده است. از آنجا که همیشه فقط با فعالیتهای صلح آمیز در اقصی نقاط دنیا در خدمت محرومین زمین بوده ام و بعنوان یک طبیب به آیه ی مبارکه ی "ومن احیاها فاحیا الناس جمیعاً" پرداخته ام، امروز این نامه را بهمین سبب می نویسم.
آقای خامنه ایشما را از قسمت اول این آیه ی شریفه می ترسانم: "من قتل نفساً بغیر نفس اوفساداً فی الارض فکانما قتل الناس جمیعاً"شما نیاز به ترجمه ندارید. اما این آیه را بعنوان یک یادآوری تاریخی می نویسم و می پرسم اخیراً چند نفس بغیر نفس به قتل رسیده اند و بهمین سبب می پرسم چند بار جمیع مردم دنیا به مصداق این آیه مبارکه قتل عام شده اند؟
از شما می پرسم: مسئول قتل عام مکرر جمیع مردم دنیا کیست؟ آیا ولی فقیه مستقیماً مسئول هر آنچه در حیطه ی ولایت او می گذرد نمی باشد؟ مطمئناً این آیات محکم را مهمل نمی انگارید که آیه شریفه ی دیگر می گوید: "الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم..."
آقای خامنه ای به پیوست متن استراتژی پایه جنبش مردمی ایران را نیز تقدیم می کنم. این متن برای حفظ نظام نه براندازی آن نگاشته شده است و توسط اینجانب- یک فرزند شما و این انقلاب طراحی شده و هزاران نسخه آن بطور گسترده برای مشورت عموم، مسئولین، خواص، نمایندگان، خبرگان و مراجع دینی منتشر و توزیع شده است.من به پنهان کاری معتقد نیستم و شما نیز بیگانه نیستید. لذا یک نسخه ی این متن را برای شما ارسال می کنم.حساب آقای احمدی نژاد با شما سواست. ایشان مرد جسوری هستند که امروز به خدا و روح القدس (هاله ی نور!) مردم و مراجع اهانت کرده و فردا به روی شما پنجه خواهند کشید. ایشان و آن داستان کذایی "هاله نور" مصداق "الشقی شقی فی بطن امه" می باشند.اما شما مرد مهربانی بودید. چه شد اینگونه گرفتار مسئولیت خون جوانان بیگناه شدید؟ هیهات. به خدای بزرگی پناه می برم که هرگز شهامت آن که نزدیک مسئولیت خون بیگناهی باشم را به من نداد.نویدی هم دارم و آن آیه ی "لاتقنطوا من رحمه الله..." است. اگر به بخشش و سخاوت مردم امید ندارید، خواهشمندم از بخشش و مغفرت خداوند مهربان مایوس نباشید که یاس از رحمت خدا کفر است و خدای بزرگ بس بخشنده و مهربان می باشد.پناه بر خدا، نه من موسی هستم، نه شما خدای ناکرده فرعون.فرزندی هستم که با پدر پیر دوران کودکی درددل می گوید. شما را به طاغوت بودن متهم نمی کنم، اما از آن روزی که فراری از آن نیست، از پیچیدن ساق به ساق، از "الذی فکر و قدر" و "ابی واستکبر" و "کبر و تولی" می ترسانم. به پاره سجاده ی سبزم که معطر به اشک دعاهای شبانه است پناه برید، به تصویر روی کتابم و لبخند معصومی که حاکی از دلسوزی و طبابت برای مستضعفین اقصی نقاط دنیا می باشد بنگرید. در آینه به چهره خود نگاهی بیاندازید.
من بیگانه نیستم. فرزندی هستم که در حیاط خانه شما بازی می کرد. خانواده ی ما از رگ گردن به شما نزدیکتر بود. به آیه ی نور اقتدا کنید و تا دیرتر نشده از سمت خود و مقام خطیر ولایت کناری جسته و امیدوار رحمت خداوند رحیم باشید. بزودی عازم ایران هستم و بامید خدا درخواست خود را حضوراً تکرار خواهم کرد.
به پیوست یک نسخه از آخرین کتابم به عنوان "رهایی از گناه" حضورتان ارسال می نمایم.
با امید سعادت، رستگاری انابت و مغفرت الهی

22 مرداد 1388

خبر: تحریم جشنواره سینماحقیقت از سوی مستندسازان ایران

بیانیه 136 نفر از اهالی سینمای مستند ایران در خصوص تحریم جشنواره سینماحقیقت تهران:

سینمای مستند ایران سندهای ارزشمندی از واقعیت­های جامعه­ی ایرانی در تاریخ یك­صد ساله­ی خود ثبت كرده است. این سینما برای تصویر كردن شرایط این سرزمین توانسته با وجود همه­ی قید و بندها، از سال­های دور، دوران انقلاب، دوران جنگ و نیز دو دهه­ی اخیر اسناد بسیاری به یادگار بگذارد. متاسفانه سخت­گیری و ممانعتی كه امروز بر مستندسازان در ارائه­ی تصویر واقعی و منصفانه از جامعه­ی ملتهب ما اعمال می­شود، بی­سابقه است.این شرایط ما را به كنشی ناگزیر وامی­دارد كه به­رغم اذعان به اهمیت برگزاری جشنواره­ی "سینماحقیقت" که توانسته طی دو دوره­ی قبلی فضای موثری در عرصه­ی نمایش و گفتمان پیرامون سینمای مستند به­ وجود آورد؛ از شركت در جشنواره­ی امسال خودداری كنیم. ما نمی­توانیم جای خالی مستندهای ساخته­نشده از وقایع اجتماعی اخیر را نادیده بگیریم و به دلیل ارزش و احترامی كه برای بیان حقیقت قائل­ایم از هرگونه حضور و شركت در این جشنواره به عنوان دست­اندركار، منتقد و تماشاگر خودداری می­كنیم.26/5/1388
امضاكنندگان (به ترتیب حروف الفبا):1-فرهنگ آدميت،2-هوشنگ آزادي‌ور،3-سپيده ابطحي،4-منصوره اربابي،5-محسن استادعلي مخملباف،6- مهدي اسدي ،7-مهرناز اسدي،8-مهرداد اسكويي،9-اشکان اشکاني،10-احسان اصغرزاده،11- مهناز افضلي،12- اسماعيل امامي ،13- همايون امامي،14-محسن اميريوسفي،15- هيوا امين‌نژاد،16-عباس اميني،17-ژيلا ايپکچي،18-مهدي باقري،19-رخشان بني‌اعتماد،20-ميثاق بني‌مهد،21-ميلاد بهار،22-امير بهاري،23-حسن بهرامزاده ،24-رضا بهرامي‌نژاد،25-وحيد پارسا،26- ماني پتگر،27-مهدي پريزاد،28-مرتضي پورصمدي،29-سعيد تارازي،30-جواد توانا،31-فرزاد توحيدي،32- ياسمن تورنگ،33-شهروز توکل 34-رضا تيموري،35-اميرحسين ثنايي،36-حميد جعفري،37-محمد جعفري،38-مهدي جعفري،39-فرناز جمشيدي مقدم،40-رضا حائري،41-اميرحسين حجت،42-الهام حسين‌زاده،43-سيروس حصاري،44-مريم حق‌پناه،45-خاطره حناچي،46- لقمان خالدي،47-مجيد خالقي سروش،48- بنفشه خشنودي،49-مصطفي خرقه‌پوش،50-علي دادرس،51-رضا درستكار،52-محمد رازدشت،53- شادمهر راستين،54-محمود رحماني،55-فريبا رستمي،56- محمد رسول‌اف،57-پناه‌برخدا رضايي،58- ناهيد رضايي،59-آرش رئيسيان،60-احمد زاهدي،61-مهرداد زاهديان،62-حميد زرگرنژاد،63-ارد زند،64-مونا زندي،65-مهران زينت‌بخش،66- بابک سالک،67-سامان سالور،68-ابراهيم سعيدي،69-پويان شاهرخي،70-مهوش شيخ‌الاسلامي، 71ـ وحيد شيخ‌لر،72-کامران شيردل،73-محمد شيرواني،74-کتايون شهابي،75-احمدرضا صدقي وزيري،76-ناصر صفاريان،77-احمد طالبي‌نژاد،78-عبدالخالق طاهري، 79-محسن ظريفي‌پور،80-مجيد عاشقي،81- محسن عبدالوهاب،82-مصطفي عزيزي،83-بهرام عظيم‌پور،84-فرشاد فدائيان،85-فرشيد فرجي،86-کورش فرزانگان،87-فرشاد فرشته‌حکمت،88-محمدرضا فرطوسي ،89-بايرام فضلي،90-محسن قادري،91-علي‌رضا قاسم‌خان،92-رخساره قائم‌مقامي،93-امين قدمي،94-مهدي قربان‌پور،95-ميترا کارآگاه،96- محمود کاظمي،97-مهدي کرم‌پور،98-بهفر کريمي،99-محمود کريمي،100- مينا كشاورز،101-پيروز كلانتري،102-علي کلانتري،103-مهدي کوهيان،104-بهمن كيارستمي،105- کيوان کياني،106-پرويز کيمياوي،107-مهدي گنجي،108-علي لقماني،109-رامتين لوافي‌پور،110-سودابه مجاوري،111-علاء محسني،112- مهناز محمدي،113-ابراهيم مختاري،114-ارسطو مداحي گيوي،115-سودابه مراديان،116-سودابه مرتضايي،117-انوشيروان مسعودي،118-ليدا معيني،119-محمود مقدس جعفري،120-محمدرضا مقدسيان،121-اسماعيل منصف،122- ميترا منصوري،123-مجيد موثقي،124-آذر مهرابي،125-فرهاد مهرانفر،126-ماکان مهرپويا 127-احمد ميراحسان،128- مجتبي ميرتهماسب،129-سعيد نادري،130-محمد نامي،131-نسيم نجفي،132-جواد نجم‌الدين،133- پريوش نظريه،134-ماجد نيسي،135-فرهاد ورهرام،136-محبوبه هنريان.

خبر: نامه موسوی به کروبی: این هایی که مرتکب جرم شده‌اند، ایادی حکومت بوده‌اند

میرحسین موسوی با ارسال نامه‌ای به مهدی کروبی ضمن تجلیل از شجاعت و تعهد او و تاکید براینکه نامه کروبی «رسانه غیر ملی» و «کودتاچیان» را دست پاچه کرده است افزود آن هایی که مرتکب جنایت شده اند ایادی حکومت بوده اند و اکنون نیز تلاش می کنند تا با پول و زور،ستم دیدگان را وادار به سکوت کنند
متن کامل نامه میرحسین موسوی به مهدی کروبی جنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم
برادر گرامی،حضرت حجت الاسلام و المسلمین کروبی
با سلام
جای تاسف است که در نظام اسلامی ما متصدیان چندان بی‌طاقت شده‌اند که حتی تذکر را تاب نمی‌آورند. تذکر از سوی چه کسانی؟ از سوی برادرانشان، از سوی کسانی چون شما که عمرشان را صرف انقلاب و نظام اسلامی کرده‌اند.
نامه شما در مورد رفتارهای زشتی که در برخی بازداشتگاه‌ها با زندانیان صورت گرفته است، رسانه غیرملی و روزنامه‌های کودتاچیان را دستپاچه کرده است. این همه دستپاچگی خبر از چه چیز می‌دهد؟ خبر از خبرهای وحشتناکی که ما هنوز اطلاعی از آنها نداریم. خبر از آنکه دروغ چون چرکی مسموم روز به روز دامنه خود را گسترش می‌دهد و به بهانه دفاع از «اصل نظام» غافلان را به حمایت از خود فرامی‌خواند و کسی نمی‌گوید که «اصل نظام» مردم‌اند و حکومت بخش کوچکی از نظام و دولت بخش کوچکی از حکومت و مجموعه افرادی که این‌گونه رفتارهای غیر انسانی را مرتکب شده‌اند تنها بخش کوچکی از کارگزاران اجرایی کشورند.
از کسانی که در زندان‌ها مورد تعدی و تجاوز قرار گرفته‌اند، می‌خواهند که چهار شاهد عادل با شرایط ویژه ارائه کنند. آیا آنان برای بازداشتن دست خود از گناه هم چهار شاهد می‌طلبند؟ اینهایی که مرتکب جرم شده‌اند، ایادی حکومت بوده‌اند. آیا حکومت علاقه ندارد بداند دستان او با مردم چه می‌کنند؟
سخن از دلجویی آسیب دیدگان حوادث اخیر گفته می‌شود. به راستی این آسیب‌ها چگونه التیام خواهد یافت، وقتی که منکر اصل وقوعشان می‌شوند و با تهدید و ارعاب ستم‌دیدگان را به سکوت و انصراف از تظلم وادار می‌کنند؟ دلجویی با پول و زور ممکن نیست بلکه با رسیدگی سریع، صریح و دقیق به دادخواهی آنها و خانواده‌هایشان ممکن است.
به راستی وظیفه ایمانی و انسانی یک روحانی انقلابی که با گزارش‌ها و مراجعات مکرر قربانیان چنین جنایاتی روبه‌رو شده است، آیا جز کاری است که شما انجام داده‌اید؟ انتظار از روحانیت اسلام آن است که در ابلاغ رسالت‌های الهی که بر دوش او قرار دارد، از خدا بترسد و از زورگویان و دروغ‌زنان و متجاوزان، از تهدیدها و تضییق‌ها و از هیچ چیز دیگری جز خدا نترسد. در این روزگار، کدام رسالت الهی سنگین‌تر از آن است که به صریح‌ترین لهجه، اسلام را از فجایعی که رخ داده است و رخ می‌دهد، تبرئه کنیم؟ این رسالتی است که انجام آن جز از روحانیت متعهد بر نمی‌آید، و اگر در انجام آن کوتاهی شود، نخستین گروهی که از بابت آن ملامت خواهند شد، آنان خواهند بود.
عجبا اگر کسانی به جای پرداختن به این مسئولیت تاریخی، به راحتی بر روی آنچه انجام گرفته است چشم بپوشند، به صورتی که گویی انجام آن اعمال ناشایست بخشی از وظایف نیروهای امنیتی بوده است، و تنها گناه نابخشودنی و سزاوار واکنش آگاه کردن مردم از این فجایع است.
اینجانب به سهم خویش از شجاعت و تعهد شما تشکر می‌کنم و امیدوارم تلاش‌های شما با همصدایی دیگر استوانه‌‌های روحانیت مبارز تقویت شود.
برادر شما میر حسین موسوی27/5/88

خبر: نمونه ای از شکنجه های کهریزک، از زبان یک نماینده مجلس

یک نماینده مجلس در گفتوگو با «موج سبز آزادی» از شکنجه زنان زندانی در کهریزک خبر داد. این در حالی است که پیش از این هیچ گزارشی درباره بازداشت زنان در این بازداشتگاه غیرقانونی منتشر نشده بود. این نماینده مجلس که نخواست نامش فاش شود، با اشاره به بازدید گروهی از نمایندگان مجلس از زندان اوین و بند زنان، خبر داد که برخی از زندانیان در حضور نمایندگان و مقامات دادستانی از شکنجه های فجیع صورت گرفته در بازداشتگاه کهریزک پرده برداشته اند.شرح ماجرا را از زبان این نماینده می خوانیم:
در بند زنان، پرسیده شد: چه کسانی سؤال دارند؟
تعداد زیادی دستشان را بالا بردند.
پرسیده شد: چه کسانی در کهریزک بودند؟
از یکی از آنان خواسته شد در مورد رفتاری که با وی صورت گرفته، توضیح دهد.
یکی از خانمها گفت: در کهریزک، در حالی که مرا کاملا عریان کرده بودند، از من خواستند وارد یک بشکه آب شوم، سپس بارها در آن بشکه به من شوک الکتریکی وارد کردند، به طوری که تمام چهار ستون تنم میلرزید!
به گفته این نماینده، این زن شجاع زندانی سپس از نمایندگان پرسیده است: آیا شما واقعا خود را نمایندگان مجلس شورای «اسلامی» می دانید؟!

خبر: اعترافات تکان‌دهنده یک خبرنگار از وقایع دوران بازداشت

آنچه‌ می‌خوانید اعترافات تکان‌دهنده یک خبرنگار و روزنامه‌نگار زن به نام فرشته قاضی از تجربیات او در دوران بازداشتش است. این سخنان بی‌شک از دردناک ترین و تکان‌دهنده ترین اسنادی است که در دل تاریخ می‌ماند. کودتاگران می‌روند و این حوادث پایان می‌پذیرد اما اسناد تاریخی می‌مانند و برای نسل‌ها شهادت می‌دهند. متن کامل این اعترافات که در سایت روزآنلاین منتشر شده را در زیر می‌خوانید:
صدای باز شدن دری آهنی را می‌شنوم و متعاقب آن صدای زنی را که دستم را گرفته و به داخل می‌کشد.در بسته می‌شود. چشم بندم را بر می‌دارد. دو زن در مقابلم ایستاده‌اند و از من می‌خواهند لباس‌هایم را در بیاورم؛ مانتو و روسری را در می‌آورم و کفش‌هایم را نیز.
اما می‌گویند باید تمام لباس‌هایت را در بیاوری! من شوکه می‌شوم و اعتراض می‌کنم. زنی که قدی بلند و هیکلی درشت دارد جلو می‌آید. می‌گوید: قانون اینجا این است تمام لباس‌هایت را بیاور. و اشاره به لباس زیرم می‌کند. مقاومت می‌کنم اما دستانم را می‌گیرد و روی زمین می نشاند و یک زن دیگر نیز به جمع این دو اضافه می شود در میان تقلای من، تی شرتم را از تنم خارج می‌کنند و شلوارم را نیز. من همچنان مقاومت می‌کنم اما سه نفری به جانم می‌افتند و با خشونت هر چه تمام‌تر، که با ضرب و شتم همراه است، در مقابل فریادها و دست و پا زدن های من، تمام لباس‌هایم را از تنم خارج می‌کنند و به بازرسی بدن ضرب دیده‌ام می‌پردازند. می‌گویم: من امروز در دادسرا بازداشت شده‌ام و از پیش احضار شده بودم و چیزی به همراه ندارم؛ اما فایده‌ای ندارد. بعد از تقلایی نیم ساعته آنچه را که می‌خواستند می‌کنند و بعد تی شرت و شلوارم را می‌دهند و می‌پوشم و به سلولی منتقلم می‌کنند.هنوز در شوک هستم و تمام تنم درد می‌کند. هنوز به خودم نیامده‌ام که در را باز می‌کنند و می‌گویند: حاجی آمده.
در همان سلول چشم بندم را می بندند و چادری سرم انداخته و به اتاق بازجویی منتقلم می کنند. با خود می گویم: به بازجو اعتراض خواهم کرد و...رو به دیوار و بر صندلی می‌نشینم و چشم بند بر چشمانم است و از اطرافم بی‌خبرم. صدای مردی را از پشت سرم می شنوم که می گوید: در افغانستان با چه کسانی دیدار داشتی و برای چه سازمانی جاسوسی می‌کردی؟از شوک اول خارج نشده، مجددا شوک دیگری وارد می‌شود. می‌گویم: من خبرنگار سایت امروز هستم و به همین دلیل بازداشت شده ام و... هنوز حرفم تمام نشده فریاد می‌کشد: چند بسته قرص ضد بارداری با خود برده بودی؟ من ناباورانه می شنوم؛امابه آنچه می شنوم باور ندارم. تکرار می کند و من اعتراض میکنم اما با لحن مشمئز کننده ای می گوید: یا جاسوسی یا روابط نامشروع. انتخاب با خودته! و مرا به سلول باز می‌گردانند. چند سال پیش و هنگام جنگ افغانستان به عنوان خبرنگار همشهری، به این کشور سفر کرده ام و امروز با گذشت سالها با چنین اتهامی مواجه می شوم یعنی مرا خاطرسفر به افغانستان بازداشت کرده اند؟ اما چرا چند سال دیرتر؟ هر چه سعی می‌کنم بر خود مسلط باشم، نمی شود. بارها توضیح میدهم که نه جاسوسی در کار بوده و نه رابطه نامشروعی و... اما فایده ای ندارد. بازجویی که او را نمی بینم شروع به تعریف جزئیاتی می کند که گویا در فیلم های پورنو دیده است؛ و با لحنی مشمئز کننده. یقین پیدا می‌کنم که مریض جنسی است و لذت می‌برد از تعریف آنچه که بر زبان می‌آورد. احساس بی پناهی آزارم می‌دهد و شنیدن آنچه که در هر جلسه بازجویی ـ از مسائل جنسی و لحنی مشمئز کننده ـ از سوی بازجو بیان می‌شود. با چه خبرنگارانی دیدار داشتی؟ چه اطلاعاتی به آنها دادی؟ چقدر پول گرفتی؟..... پس جاسوسی نکرده‌ای رفته بودی برای ارضا شهوات پستت؟ با چند نفر خوابیدی؟ چند نفره... می‌کردی و....ناخود آگاه یاد فیلم بازجویی زن سعید امامی می‌افتم. از ترس بر خود می‌لرزم. می‌نویسم برای جاسوسی به افغانستان رفته بودم و از همان موقع برای امریکا جاسوسی می‌کنم و پول خیلی خوبی هم می‌گیرم و...
رفتار بازجو بهتر می‌شود و به یکباره از سال‌ها پیش می‌آید به همین سال‌های نزدیک تر و به سایت امروز که از کی در این سایت کار می‌کنم.اما یک روز بعد دوباره مسائل عوض می شود ودیگر از امروز نمی پرسد، بلکه از روابط و آشنایی ام با چهره های سیاسی و همکاران مطبوعاتی ام می پرسد. توضیح میدهم که یک روزنامه نگارم و به عنوان خبرنگار سیاسی با همه چهره های سیاسی از اصلاح طلب و راست رابطه دارم؛ اما رابطه ای که بازجو میخواهد از من بشنود با رابطه خبری که من با این چهره ها داشتم متفاوت است. یکی یکی اسامی چهره های سیاسی را می آورد و باز رابطه نا مشروع را عنوان می کند و می گوید: آنچه راکه می گویم بنویس! و شروع می کند به تعریف یک فیلم سکسی با جزئیات یک رابطه جنسی و از من میخواهد بنویسم. جزئیاتی که بیان می کند به شدت تهوع آور است.حالم به هم میخورد. واقعا بالا می آورم. چشم بندم را بالا می کشم و بلند می شوم، اما هنوز کامل نایستاده ام که ضربه ای از پشت وارد می شود و با شدت به میز صندلی ام میخورم و خون از دماغم سرازیر می شود. می افتم و چند ضربه با پا به پهلو ها و پشتم میزند و زنان زندانبان را صدا می کند. مرا با آن حال به سلولم می اندازند.تمام لباس و تنم خونی است، اما اجازه حمام کردن نمی دهند. لباسی هم ندارم که عوض کنم. از درد به خودم می پیچم. دوباره سراغم می آیند. همین که وارد اتاق بازجویی می شوم، می گویم: چرا از من نمی پرسید چه کرده ام و چه نوشته ام؟با تمسخر می گوید: مهم نیست چه کرده ای. آنچه را که من میخواهم باید بنویسی در غیر این صورت می اندازمت توی سلولی که تا حد مرگ بهت تجاوز کنند.قلبم به شدت می زند شاید متوجه می شود رنگم به یکباره می پرد که می گوید: ما مردان زیادی اینجا داریم که سالهاست زنی را ندیده و تشنه زن هستند و....دیگر نمی شنوم چشمانم را که باز می کنم در سلولم هستم و فکر می کنم همه چیز خوابی بیش نبوده است.اما هر روز تکرار می شود و دو حالت بیشتر ندارد: باید بنویسم که درباره افسانه نوروزی، برای تضعیف قوه قضائیه، نامه سرگشاده دادم و با نامه ام اذهان تمام جهانیان را نسبت به ایران و دستگاه قضایی تخریب کردم و باعث شدم جوسازی شدیدی علیه جمهوری اسلامی در سطح جهانی شود - مهم هم نبود برای بازجو که افسانه نوروزی در آن مقطع با دستور رئیس قوه قضائیه، محاکمه مجدد، تبرئه و آزاد شده بود- باید بنویسم از رادیو آزادی پول گرفته ام تا درباره مرگ زهرا کاظمی جو سازی کنم و....باید بنویسم که از مصطفی تاج زاده و محمد علی ابطحی خط می گرفتم تا امنیت ملی ایران را به خطر بیندازم.خط مقالات و گزارشاتم را آنها به من میدادند.باید بنویسم برای سفارت ترکیه جاسوسی کرده ام و از طریق دوستم که مترجم این سفارت است اخبار را در اختیار آنها قرار داده ام و یا از طریق کاردار بلژیک در ایران، اخبار محرمانه را منتقل کرده ام. باید بنویسم در کافه ها و رستوران ها قرار می گذاشتم و اطلاعات را می فروختم و از صهیونیست ها پول گرفته ام تا درباره 13 یهودی که درشیراز متهم به جاسوسی شده بودند جوسازی کنم و....باید بنویسم هر آنچه نبود و نکرده ام، اما بازجو میخواهد. باید بنویسم که سایت امروز برای براندازی نظام جمهوری اسلامی راه اندازی شده و ماموریت تک تک کارکنان این سایت در همین راستا است. باید بنویسم تاج زاده پشت همه این قضایا است. باید بنویسم نامه محرمانه جنتی به خاتمی درباره قراردادهای نفتی را ابطحی در اختیار من قرار داده و منتشر کرده ام و....و باید بنویسم در پارلمان وارد اتاق فلان نماینده مجلس شده و لباس هایم را درآورده و از او خواسته ام با من.....و... و.... و در غیر این صورت یا مرا در سلولی خواهند انداخت تا به طور دسته جمعی به من تجاوز کنند و همسرم در یک تصادف کشته خواهد شد.بازجویم که مردی میانسال، معروف به کشاورز بود می گفت: آمار تصادف در ایران خلیلی بالاست و به راحتی همسرت یکی از این آمار خواهد بود. یا تهدید میکرد که همسرت را بازداشت می کنیم و در مقابل او به تو تجاوز می کنیم و....در ایزوله کامل هستم و هیچ اطلاعی از بیرون ندارم. بازجو می آید و با صدایی آرام که سعی می کند لحنی غمگین داشته باشد می گوید: مادرت سکته کرده و متاسفانه فوت شده و 3 روز ست که در سرد خانه است و منتظر تو هستند. سر عقل بیا تا روح مادر مرحومت بیش از این زجر نکشد و...دیگر نمی شنوم .دست به اعتصاب غذا میزنم تا اجازه دهند تماسی با خانواده ام بگیرم.دو روز بعد قاضی پرونده، صابری ظفرقندی می آید. تصمیم می گیرم همه چیز را به او بگویم، اما قبل از اینکه حرفی بزنم فریاد می کشد: اعتصاب غذا کردی؟ پس حرفه ای هستی ! نشونت میدم با زندانیان حرفه ای چه می کنن. به راحتی 4 شاهد ردیف می کنم و به اتهام زنا، سنگسارت می کنم و... زن زندانبان می گوید هر چه میخواهند بنویس و برو سر خونه زندگیت. عید فطر نزدیک است و روز عروسی توست و...به یکباره فکری به ذهنم میرسد از بازجو برگه ای میخواهم و می نویسم من عقد کرده ام وعید فطر، روز عروسی ام است و تاکنون رابطه جنسی نداشته ام و روزی که احضارم کردند رفتم پزشکی قانونی و برگه بکارت گرفتم و اگر بخواهید می نویسم که با همه عالم و آدم رابطه نامشروع داشته ام اما این برگه نزد همسرم هست وآن را ارائه خواهد داد.فکر میکردم با این قضیه این بحث ها تمام می شود اما بازجو می گوید: بنویس از پشت... می گویم: برگه ای که گرفته ام از هر دو طرف است... باورم نمی شود اینقدر وقیح شده ام که چنین چیزی را بر زبان می آورم؛و بازجو می گوید: بنویس رابطه ام در حد عشق بازی بوده است و....و من می فهمم که این قضیه تمامی ندارد. شروع می کند به تعریف جزئیات عشق بازی و...و میخواهد که بنویسم...و.... نمیدانم چند روز است که در بازداشت هستم. نیمه های شب مرا به اتاق بازجویی می برند و بازپرس پرونده میخواهد تفهیم اتهام کند. اسمش مهدی پور است و از آن خشکه مذهبی هایی است که نمونه هایش را کم ندیده ام.می گوید که من قلب امام زمان را به درد آورده ام و.... میخواهم به او بگویم و اعتراض کنم از آنچه بر من گذشته، اما اجازه حرف زدن نمی دهد و از امام زمان می گوید وبه فاطمه زهرا قسم میخورد که نسل من و امثال مرا از زمین برخواهد کند و.... و میرود.یک روز بعد به زندان اوین منتقل می‌شوم. باز در انفرادی هستم تا دو روز آخر که به بند عمومی منتقل می‌شوم. و باز همان بازجو است و همان حکایت‌ها.پس از آزادی با وثیقه، بارها مجددا احضار می‌شوم و این بار در حضور سعید مرتضوی، دادستان تهران به این مسائل اعتراض می‌کنم. عجیب اینکه مرتضوی می گوید اینها لازمه بازجویی است! همسرم به شدت اعتراض می‌کند و می‌گوید: ما شکایت داریم نسبت به رفتار بازجو و قاضی پرونده و توهین های غیراخلاقی و ضرب و شتم.مرتضوی از من می‌خواهد نزدیک میزش بروم. می‌ایستم. بلند می‌شود و در حالیکه نفسش به صورتم می‌خورد می‌گوید: فحش باد هواست؛ از این گوش شنیدید از اون گوش رد کنید.از رئیس دفترش می‌خواهد که همسرم را بیرون ببرد و من می‌مانم در اتاق و دادستان تهران. نزدیکم می‌شود و کنارم می‌نشیند. ترس عجیبی دارم و حس می‌کنم قلبم می‌خواهد بیرون بپرد. صورتش را نزدیکم می‌کند و می‌گوید مثل اینکه تذکرهای بازجو را جدی نگرفته‌ای؟
اینقدر نزدیک شده که می ترسم حرفی بزنم یا تکانی بخورم. می‌گوید: نه تصادف شوخی است نه تجاوز و... دیگر چیزی نمی‌شنوم تمام تلاشم این است از او که لحظه به لحظه نزیک‌تر می‌شود فاصله بگیرم و... نگاه وحشتناک او، همچون نگاه بازجوی من است که در زندان مسائل جنسی را با لذت تمام تعریف می‌کرد و از من می‌خواست بنویسم. نگاهی که به شدت ناامنی را به من منتقل می‌کند و دفعات بعد می‌ترسم تنها به دفتر مرتضوی بروم. هر بار که احضار می‌شوم با وکیلم می‌روم و به او و همسرم نیز با التماس می‌گویم مرا در دفتر مرتضوی تنها نگذارند. در حضور وکیلم به دکتر شیخ آزادی، در پزشکی قانونی زنگ می‌زند و می‌گوید: خانم فرشته قاضی اینجاست و ادعا می‌کند که دماغش در زندان شکسته اما قبلا جراحی زیبایی انجام داده و شکستگی مربوط به همان است و الان می‌فرستم تا تو معاینه ای بکنی اما فقط خودت معاینه کن و گزارش بنویس.وکیلم به شدت اعتراض می کند و می گوید: شما خود خط دادید که این آقا چه بنویسد!مرتضوی اما ما را با ماموری می فرستند خیابان اشرفی اصفهانی. دکتر شیخ آزادی بدون اینکه حتی نگاهی به بینی ام بیندازد می گوید مربوط به جراحی زیبایی است و...( که این خود حکایت مفصلی دارد و در فرصتی دیگر خواهم نوشت). تمام این مسائل را در هیات نظارت بر اجرای قانون اساسی و دیدارهایی که با برخی مقامات دارم بازگو می کنم. همه حیرت زده گوش می سپارند به آنچه بر سرم در زندان جمهوری اسلامی آمده است. با اینکه از قبل تذکر داده اند درباره این مسائل هیچ سخنی در حضور رئیس قوه قضائیه نزنیم، اما به شاهرودی می گویم و از او میخواهم جلوی این بیدادگریها را بگیرد که اگر روزنامه نگار دیگری به زندان رفت از او در حیطه کار خود بازجویی کنند و.... به یکباره حالم بد می شود. بر خلاف تمام تلاشم می زنم زیر گریه و از اتاق شاهرودی بیرون می آیم تا آبی به سر و صورتم بزنم. بعد ها می شنوم که شاهرودی به آقای خاتمی گفته است که از شنیدن سخنان من به شدت متاثر شده است.اما فقط در حد تاثر باقی می ماند؛ نه برخوردی با بازجو و قاضی پرونده می شود و نه اعاده حیثیتی از من، بلکه پس از سفری که به خارج داشته ام در بازگشت به ایران باز همان بازجو است که از من بازجویی می کند و....و من می مانم با روحی به شدت خسته و بیمار که باید تحت روان درمانی قرار بگیرد و از هر مردی هراس دارم و نمی توانم حتی با همسرم نیز ارتباطی برقرار کنم. روحی چنان بیمار که هنوز هر از چند گاهی باید به روانپزشکم مراجعه کنم و....

http://www.mowjcamp.com/ صبح یک‌شنبه، 25 مرداد 1388

خبر: متن بدون سانسور نامه کروبی به هاشمی

حضور محترم آيتالله هاشمي رفسنجاني رياست محترم مجلس خبرگان رهبري
با سلام و احترام
بعد از برگزاري انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري، حوادث تلخي به وجود آمد كه به طور مفصل در خصوص آن، هم از سوي جنابعالي، هم از سوي افراد، گروهها و رسانه هاي مختلف به آن پرداخته شد.از دستگيريهاي بي حساب و كتاب، از ضرب و شتم و وارد كردن جراحات تا شهادت فرزندان اين كشور، از حمله به خانه هاي مردم تا فاجعه خونين كوي دانشگاه و برخوردهاي خشن و وحشت انگيز حتي با خانمها در سطح خيابانهاي شهر- كه تاكنون سابقه نداشته است- رخ داد كه بسيار قابل تامل و پيگيري است. آنچه در اين ميان مطرح است در خصوص برخي از رفتارهاي شناعت آميز است كه اگر به طور متواتر از افراد مختلف كه در روزهاي اخير آزاد شدهاند، نشنيده بودم، باورشان حداقل براي من و شما كه در طول قريب به نيم قرن سردي و گرمي روزگار را چشيده ايم سخت بود.از برخوردهاي خشن و بي محابا، بر سر مردم باتوم را خرد كردن، آنچنان كه بعد از گذشت قريب به 40 روز همچنان اوضاعشان غيرعادي است و عوارض آن روي بدنشان قابل مشاهده است.هتاكي و ابراز دشنام و فحاشي ركيك به افراد و نثار نواميس بازداشت شدگان و مردمي كه براي نماز جمعه آمده بودند صورت گرفت. رفتارهايي كه در فرهنگ ديني و اسلامي هيچ يك از گروهها جايي ندارد و نشان دهنده آن است كه افرادي براي اين كار استخدام شده اند كه حتي با اصول بديهي اسلام آشنايي ندارند و البته شايعاتي نيز مطرح شده كه فعلا به آن نمي پردازم.احتمالا همانطور كه مطلع هستيد در اين خصوص چندي پيش نامهاي خطاب به رياست محترم قوه قضائيه ارسال كردم و جمعه هفته جاري همين نكات را به وزير معزول اطلاعات يادآور شدم كه روز شنبه در مطبوعات منتشر شد.اما موضوعي را شنيده ام كه هنوز از آن بر خود مي لرزم. در دو روز اخير كه اين خبر را شنيده ام خواب از سرم ربوده شده است. حدود ساعت دو كه خود را براي خواب آماده ميكردم. به بسترم رفتم ولي خدا شاهد است كه بدون ذره اي مبالغه، خوابم نبرد، تا ساعت 4 بامداد كه مجددا بلند شدم كمي قرآن خواندم، دوش گرفتم تا آب كمي آرامم كند، حتي نماز صبح را نيز خواندم و تا نزديكي هاي طلوع آفتاب خوابم نبرد.افرادي اين مطالب را به من گفته اند كه داراي پستهاي حساس در اين كشور بوده اند. نيروهاي نام و نشان داري كه تعدادي از آنها نيز از رزمندگان دفاع مقدس بودهاند. اين افراد اظهار داشته اند، اتفاقي در زندانها رخ داده است كه چنانچه حتي اگر يك مورد نيز صدق داشته باشد، فاجعه اي است براي جمهوري اسلامي كه تاريخ درخشان و سپيد روحانيت تشيع را تبديل به ماجراي سياه و ننگين مي كند كه روي بسياري از حكومتهاي ديكتاتور از جمله رژيم ستمشاهي را سفيد خواهد كرد. گمان نمي كنم زندانيان دوران 15 ساله مبارزات قبل از انقلاب كه از افراد توده گرفته تا گروههاي مسلح مبارز التقاطي تا اعضاي نهضت آزادي و موتلفه و حزب ملل اسلامي كه در زندان با هم زندگي كردهاند، ديده يا شنيده باشند. اينجانب اين مطالب را براي شما مي نويسم و مصرانه مي خواهم روي اين قضيه اقدام و به صورتي كه صلاح ميدانيد با حضرت آيت الله خامنه اي مطرح فرماييد و با جديت پيگير شود تا روشن گردد اگر چنين اتفاقي نيفتاده كه انشاءالله هم نيست و بعيد ميدانم باشد، اعلام شود، چرا كه در همين جامعه امروز و توسط خود بچه هاي بازداشتي در رسانه ها و سايتها در حال مطرح شدن است و معلوم نيست آيندگان چه قضاوتي با شاخ و برگ دادن آن خواهند كرد. همچنان كه جمهوري اسلامي و روحانيت مظلوم نيز مسوول آن شناخته خواهند شد. اگر هم خداي ناكرده رخ داده باشد، سريع با عوامل آن در هر جايگاهي برخورد و اعلام شود تا در شرايط فعلي كه بازار شايعات داغ است، فرصت به فرصت طلبان داده نشود، همچنان كه لازم است ترتيبي اتخاذ گردد تا اين اقدام از سوي هياتي عالي رتبه صورت گيرد تا افراد مورد بحث جرات بيان حقايق را داشته باشند چرا كه شنيدهام تهديد شده اند كه اگر مطلبي در اين خصوص بيان نمايند، نابود خواهند شد.جناب آقاي هاشمي اينجانب به خاطر اسلام و در رأس آن امام راحل و اين همه فداكاريها و شهادتها و به قصد قربت الي الله، به رغم آنكه در شأن من نيز نمي باشد و به رغم همه مشغله ها و گرفتاريها و به رغم آنكه ميدانم به حيثيت اينجانب لطمه خواهد خورد، آمادهام مسووليت تحقيق و بررسي جهت تعيين صحت و سقم اين حوادث و اخبار رسيده را بر عهده گيرم و تعهد شرعي مينمايم بدون حب و بغض و با رعايت كمال انصاف به بررسي و ارائه گزارش بپردازم.اما موضوع مطرح شده از اين قرار است: عدهاي از افراد بازداشت شده مطرح نموده اند كه برخي افراد با دختران بازداشتي با شدتي تجاوز نموده اند كه منجر به ايجاد جراحات و پارگي در سيستم تناسلي آنان گرديده است. از سوي ديگر افرادي به پسرهاي جوان زنداني با حالتي وحشيانه تجاوز كردهاند به طوري كه برخي دچار افسردگي و مشكلات جدي روحي و جسمي گرديده اند و در كنج خانه هاي خود خزيده اند. با توجه به اهميت مساله انتظار است اين اقدام توسط هياتي بي غرض و شفاف از طرف رئيس مجلس خبرگان رهبري مورد بررسي و پيگيري تا حصول نتيجه قرار گيرد. تا درسي براي آيندگان شود و فرصت به اراذل و اوباشي از اين دست ندهد تا آبروي نظام و امام و جمهوري اسلامي را بر باد ندهند و خدمات هزار ساله روحانيت را مخدوش نمايند. به عنوان آخرين مطلب نيز يادآور مي شوم از اين نامه دو نسخه تهيه گرديده كه يكي مهر و موم شده براي جنابعالي ارسال و ديگري نزد بنده قرار دارد.
با آرزوي توفيق
مهدي كروبي
7/5/1388

آغاز راه

راه «جنبش راه سبز انزلی» پیش از این وبلاگ نیز آغاز شده است امّا ما تلاش می کنیم صورت رسانه ای ِآن را کامل تر کنیم. دست اندرکاران این وبلاگ، تمامی سبزهای انزلی ( با هر سلیقه و اعتقاد و مکتبی) هستند. این سایت ارتباط عمودی تشکیلاتی با جنبش راه سبز امید، سایت جرس و سایر سایتهای سبزها ندارد امّا در مسیر و اعتقاد با آنان مشترک است. ما به سلامت راه و باور آنها اطمینان داریم اما مسؤولیت حرفها و تصمیمات ما، با خودمان است. ما در خیال "براندازی" نیستیم بلکه اصلاحاتی مؤثر و پایدار را خواستاریم. به امید سربلندی و سرافرازی همه ایرانیان.